0

738 141 38
                                    

شیائو ژان از زمانی که ییبو خون اشام شده بود ، عاشقش بود اما از اعتراف کردن میترسید

به خاطر ترسش .. کسی که عاشقش بود رو از دست داد ... ییبو الان نامزدی داشت و ژان از بدست اوردن عشقش ناامید شده بود

تا اینکه وانگ ییبوی مست با خنده پیشنهاد یک شرطبندی رو می دهد ... به مدت یکماه با ژان زندگی کند و باهاش خیلی صمیمی رفتار کند ... اگر نامزد خشکش حسادتی کرد ... ژان میبرد و هر کاری بخواهد ییبو انجام میدهد و اگر حسادتی در کار نبود .. ییبو برنده است و ژان باید هر کاری ییبو می خواهد انجام بدهد

شیائو ژان قبول کرد و با خودش عهد بست اینبار تمام تلاشش رو خواهد کرد به هر قیمتی

مشکل بزرگ بین دو خون اشام با خبر نبودن از احساسات دیگری بود ... اگر ژان از احساسات ییبو میشد .. می فهمید ییبو هم میخواهد به هر قیمتی در این بازی برنده شود تا ژان درخواست و اعترافش رو قبول کند

ییبو اصلا موافق نامزدی اش نبود اما باز هم مسئله ی مسخره ی صلح ... مجبورش کرده بود تا نامزدی کند

حالا هردو با تمام توان برای بردن تلاش می کنند بدون انکه از احساسات هم و دلیل بردن دیگری خبر داشته باشند

کانال:  windflowerfiction

VAMPiRE(bjyx)Where stories live. Discover now