𝐏𝐀𝐑𝐓 1

530 74 3
                                    

با زنگ خوردن تلفن اتاقش از جا بلند شد و به سمتش رفت

"عوضی گوشیت چرا خاموشه"

صدای داد باعث شد تلفنو از گوشش فاصله بده و با صدای خواب الودش جواب بده

"چی شده مگه؟"

"خواستم ادرس پارتی امشبو بهت بدم ، حواست باشه امشب خیلی مهمه کله‌گنده های زیادی میان ، باید برای همه چی اماده ..."

حوصله بیشتر گوش دادن به حرفای رفیقش رو نداشت تلفن و قطع کرد و دوباره سمت تختش رفت و خودشو پرت کرد روش امشب اجرا داشت و قرار بود پشت اجرای غیرقانونیش کار غیر قانونی انجام بشه اما اون باهاش مشکل داشت ؟ البته که نه ! زمان زیادی نبود که به این فرم زندگی عادت کرده بود اما این دلیل نمیشد که عاشق نوع زندگیش نباشه .

تا زمان اجرا وقت زیادی داشت پس ترجیح داد که به خوابش برگرد‌ه.
تا خوابش ببره صدای در اتاقش مزاحم خوابش شد

"قربان بیدارید؟"

پفی کشید و تقریبا داد کشید

"بزارید جنازم بخوابه دیگه"

اقای چویی: "پدرتون گفتن امشب یه قرار براتون ترتیب دادن و حتما باید تشریف ببرید "

با پوزخندی کنار لبش نشسته بود گفت: "باز با وارث دختر کدوم کمپانی برام قرار گذاشته ؟"

چویی: "بعد از اخرین دعواتون که سر گرایشتون بود پدرتون ترجیح داد با وارث گروه کیم ، کیم جین‌سو براتون قرار ترتیب بدن"

باورش نمیشد پدرش بالاخره گرایشش رو قبول کرده اما دیگه براش مهم نبود وقتی که باید با این موضوع کنار می اومد مخالفت سختی باهاش کرده بود و الان دیگه نیازی به موافقت یا تایید هر چیزی از طرف پدرشو نداشت حتی اگه تنها کسی که این فکر رو میکرد خودش بود

"به پدرم بگو امشب جایی کار دارم ، برای ترتیب قراراش از چند روز قبل باهام هماهنگ کنه شاید بتونم برنامم رو براش خالی کنم !"

چویی سری برای تاسف تکون داد و چیز بیشتری نگفت از پس اون پدر و پسر فقط خودشون بر می اومدن نه کس دیگه ای. بدون گفتن حرف اضافه ای از اتاق اومد بیرون.

حالا که دیگه خوابش پریده بود ترجیح داد زودتر حاضر شه و سمت محل اجراش بره

حالا که دیگه خوابش پریده بود ترجیح داد زودتر حاضر شه و سمت محل اجراش بره

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
 𝐒𝐎𝐌𝐄𝐎𝐍𝐄 𝐓𝐎 𝐋𝐎𝐕𝐄Onde histórias criam vida. Descubra agora