letter 1

536 44 0
                                    

  تاریکه...

جونگکوک...
ما زیادی جوونیم که اینجوری زندگی کنیم و بمیریم...
همیشه عقبم...از جایی که باید باشم...
منو تو خیلی اذیت شدیم...
از بچگی...تا الان...
با خودمون میگفتیم هر چقدر که بگذره بهتر میشه...همه چیز...
اما جونگکوک چرا همه چی داره از بین میره...
چرا همه چی داره سیاه تر میشه...
بهم بگو چجوری قراره زیر این فشار دووم بیاریم...
جونگکوک داریم بین این علف های هرز غرق میشیم...
داره تموم میشه...
اما تو هنوز اون نگاه که تهش امید سوسو میزنه رو بهم تحویل میدی...
حتی اگه تموم بشه...
خوشحالم که با تو بزرگ شدم...
خوشحالم که با تو زندگی کردم...
درد کشیدم...
خوشحالم جونگکوک...
بیا توو زندگی بعدی...
کمتر درد بکشیم...کمتر گریه کنیم...
باشه؟

Untold dreamsWhere stories live. Discover now