1~

2.4K 379 144
                                    


با عصبانیت روی میز کوبید. اون به خاطر پیشنهاد دوستش که باعث شد از ویو هاش کم بشه واقعا عصبانی بود. موس رو توی دستش بیشتر از قبل فشار داد و با حرص گفت.

"من چرا اخه باید به تو گوش میکردم مرد؟...نگاه ویوهام بکن...معلومه اینا فورتنایت دوست ندارن...اگه میذاشتنی همون کالاف رو بازی میکردیم  الان وضعیت من این نبود!"

"بیخیال رفیق مگه چقدر از ویوهات کم شد؟...بالای هزار و پنجاه نفر دارن بازیمون رو میبینن...من واقعا نمیدونم برای چی داریــ...."

"جونگیــن...پســـرررم!...یه لحظه بیا پایین...کارت داریم"

از این اتفاق متنفر بود!
جونگین برای خانواده‌ش هزار بار توضیح داده بود که وسط بازی آنلاین نمیتونست چیزی رو متوقف کنه و از پاش بلند بشه و بدتر از همه...اون الان داشت استریم* میکرد! اون هم جلوی هزار نفر!

ضربه کوتاهی به میکروفن جلوش زد و خاموشش کرد. با تمام توانش داد زد و با عصبانیت گفت.

"مامــــــان!...من که صد بار گفتم...وقتی لایو دارم بازی میکنم نمیتــ....."

"جونگین گفتم همین الان بیا پایین وگرنه برق خونه رو قطع میکنم!!!...."

با کلافگی نفسش رو بیرون داد و پلک هاش رو محکم بست. میکروفنش رو روشن کرد و نگاهی به صفحه چت طرفدارهاش کرد.

"بچه ها این دور رو بدون من بازی کنید...باید برم...زودی برمیگردم"

منتظر جواب دوست هاش و یا حرفی نشد. هدفونش رو از روی گوشش برداشت و روی میز گذاشت. داشت با قدم های محکم پله ها رو رد میکرد و زیر لب به خانواده‌ش بابت درک نکردنش فحش میداد که با دیدن مادر و پدرش جلوی آشپزخونه سریع سمتشون رفت و با عصبانیت گفت.

"مامان!...من ده هزار بار توضیح دادم که وقتی دارن آنلاین بازی میکنم نمیتونم بازیم رو..."

وقتی متوجه اخم روی صورت جفشون شد حرفش رو خورد و سکوت کرد.
یک لحظه تمام مخفی کاری ها و دروغ هاش جلوی چشمش اومدن.
با خودش فکر میکرد نکنه خانواده‌ش فهمیده بودن که از کارتشون برای خرید بازی پول کش رفته بود؟ و یا شاید فهمیده بودن که چند تا از درس هاش رو به خاطر شب و روز بازی کردن افتاده بود؟

اون خشم سریع تبدیل به ترسی شد که توی تک تک سلول های تنش ریشه کرد. دستی توی موهای سیاه رنگش کشید و با خنده عصبی ای گفت.

"حالا که فکرش رو میکنم بازی اونقدرا هم مهم نیستش...مهم ترین چیز بنیاد خانواده‌س!...بازی بازیه دیگه اگه مردم فوقش یه دور دیگهــ......"

"جونگین!...باید باهم صحبت کنیم....."

آب دهنش رو سختی قورت داد و نگاه برگه سفید رنگ توی دست مادرش کرد.
نامه اخراج بودش؟
با دستپاچگی شروع کرد به کندن نگین های کنار هودیش و گفت.

Don't Play With Me | Hyunin Where stories live. Discover now