صداش رو برای بار آخر چک کرد. همه چیز درست بود. دوربین رو سر جاش گذاشت و استریمش رو شروع کرد.
با باز شدن صفحهش بلافاصله ۳۰۰ نفر وارد شدن. موهاش رو مرتب کرد و با پوزخند به صفحه چت نگاه کرد. صورتش رو کمی عقب برد و گفت."سلام اینی گنگ*...چطورید؟...دلتون تنگ شده بود نه؟...هاهاها میدونم دیروز هم استریم کردیم ولی دلتون برام تنگ شده...من که میدونم"
*اینی گنگ: اسم طرفدارها و دنبال کننده های جونگین
با خنده گفت و بیشتر از قبل به صندلیش تکیه داد. آیس پکش رو از روی میز برداشت و منتظر شد تعداد ویوئرهاش بیشتر بشن. کمی ازش خورد و دوباره برای خوندن کامنت ها جلو رفت.
"جونگینی اوپا امروز میخوای چی بازی کنی؟...آممم مطمئن نیستم ولی قلب شماها یکی از گزینه هامه...هاهاها"
چشمکی به دوربین زد و دوباره به صندلیش تکیه داد. نگاه ساعت کرد و بالاخره تصمیم گرفت تا بازیش رو انتخاب بکنه. یکی از ابروهاش رو بالا داد و گفت.
"دلم میخواست یه بازی ترسناک برم ولی میدونید ...بیاید یکم رول پلی جی تی ای بریم!...میخوام ببینم مخ چند تا دختر رو میتونم بزنم..."
منتظر لوود شدن بازی بود که صدای خنده های بلند بومسوک رو از پایین شنید. با به یاد آوردن حضور اون عوضی توی خونهش چشم هاش رو چرخوند و سعی کرد بی تفاوت رفتار کنه.
وارد شهر شد و اول از همه تصمیم گرفت تا لباس هاش رو تغییر بده.
"خب به نظرتون چی تنم کنم؟...میخوام یه تیپ دخترکش بزنم!...نظرتون درمورد کت چرم چیه؟..."
نگاهش به کامنت ها بود که متوجه نوتیفی روی گوشیش شد. برش داشت و با دیدن تون شماره اعصابش خورد شد.
Unknown:
ولی به نظر من که بیبی با همون هودی جذاب تره
(^_−)−☆JeonGames:
به توعه کوفتی هیچ ربطی نداره من چی میکنم!ـ
بهت پول نمیدن که فضولی منو بکنی! به کار خودت برسپیامش رو فرستاد و گوشی رو روی میز کوبید. دوباره نگاهی به کامنت ها کرد و گفت.
"کی بودش؟...عااام...از بچه های گروه بودن!...گفتن بیا یه گیم با هم بزنیم بهشون گفتم فعلا دارم استریم میکنم..."
تو کامنت ها دنبال چیز جدیدی بود که باز صفحه گوشیش روشن شد.
Unknown:
بازی کنیم؟؟؟
من هنوز که پیشنهاد ندادم تا باهات بازی کنم ولی مثل اینکه یکی اینجا خیلی مشتاقه!!
Unknown:
بهشون دروغ میگی نه...؟
نکنه انقدررر زود میخوایش!؟(ಠ_ಠ)پلک هاش رو محکم روی هم فشار داد و سعی کرد جمله های اون پسر باعث نشه حواسش پرت چیز دیگه ای بشه.
بعد از انتخاب لباسش وارد مرکز شهر شد و چند تا آدم پیدا کرد. میکروفونش رو روشن کرد و گفت.
YOU ARE READING
Don't Play With Me | Hyunin
Fanfictionجونگین به اندازه کافی از آدم های اطرافش بی زار بود اون وقت الان باید با پرستار جدید برادرش که یه هورنی عوضی بود سر و کله میزد؟ ~ ~ ~ • Stray kids MultiShot • وضعیت آپدیت : پایان یافته ⚠️ Full Smut warning ⚠️ 🔹 Don't Play With Me - با م...