His voice

41 8 3
                                    

Next day
V

با خستگی از روی تخت بلند شدم..دیشب نخوابیده بودم و تا صبح دفترچه مرگ و دیدم...باید بگم محشره..
لباسام و پوشیدم و آماده شدم که به سمت کلاس موسیقی برم...نه برای کلاس یا هر فاک دیگ ای
نامجون بم گفته بود برم تا بریم بیرون...لباسام و پوشیدم و به بیرون رفتم ..عجیب وایب خوبی میداد این هوای ابری و خاکستری بی انتها
+++++
JK
داشتم با چنتا از هم کلاسیا حرف میزدم که اون و دیدم.‌‌..مث همیشه سه قدم به سمت در برداشت با انگشت اشاره دست راستش یکم در و هل داد و با پاش باقی فشاری که باید برای در وارد میکرد و انجام داد...
به سمت صندلی های توی راهرو رفت و روی یکی از اونا نشست...
+هی...حواست کجاست؟!دارم میگم هفته دیگه مسابقات زیر زمینی بکس شروع میشه و ازونجایی که سال پیش اولین نفر شدی همه متنظرتن..هییی!!هیی
_عاا..عاممم..باشه...خدافز

و به سمت اون پسره که یکی از بچه های کلاسمون بود رفتم و پیشش نشستم ...
چشماش و بسته بود و آهنگی توی گوشش پلی میشد و سرش و به دیوار تکیه داده بود...
دست راستم و روی دیوار گذاشتم و اومدم روش خم شم تا اونو متوجه خودم کنم که...
خبب...تقصیر من نبود...بود؟
دستم از روی دیوار سر خورد و برای اینکه نیافتم اونو چسبیدم و دوتامون باهم پخش زمین شدیم...
دقیقن کنار هم پهن همچون کتلتی افتادیم...
بلند شدم و دستش و گرفتم تا بلندش کنم که صدای محکمی و شنیدم
_چه اتفاقی افتاده؟!
سریع بلندش کردم و هردومون کنار هم وایسادیم
دستام و توی جیبم کردم و گفتم «مستر کیم...خودتون فرمودید که...«اتفاق» بود»
یجوری منو ب پشم مبارکش گرفت ک پشمامم درد گرفتن...
سریع به سمت اون پسره رفت و با نگرانی نگاهش و سرتاپاش گذروند و گفت«خوبی؟چیزیت نشد؟چرا مراقب نیستی ؟»
همون لحظه بود که این صدارو شنیدم...صدای ملودی زیبای آهنگین بهار با چاشنی گرمی و لطافت و زیبایی...صدایی که باعث شد من حق لازم و برای اینکه چرا به کلاس موسیقی میاد بهش بدم...صدای اون خودش یه آهنگ بود دیگه اگر با نتی همراه میشد که دیگه تموم
تمام قلب هارو و از آن خود و ذهن هارو ب اسارت می‌گرفت
_چـ....چ‍یزی نشد...اشت‍ـ....‍باه از من بود
به سمت اون دو نفر رفتم و با قاطعیت گفتم
«ببخشید میتونم شماره و اسمتون و داشته باشم؟»
اون با بهت به من نگاه کرد و ناخودآگاه گفت «ب‍...ب‍رای چ‍ ‍ی»
بهش نگاهی انداختم و گفتم«چندین بار توی کلاسا ملاقاتتون کردم و فکر میکنم انسان مناسبی برای دوستی باشید شاهزاده»
_____________________
میو
های
هیچی دیگ
اممم
هیچی
میصی ک خوندین
🗿✨💅

ب‍رای چ‍ ‍ی»بهش نگاهی انداختم و گفتم«چندین بار توی کلاسا ملاقاتتون کردم و فکر میکنم انسان مناسبی برای دوستی باشید شاهزاده»_____________________میو های هیچی دیگامممهیچیمیصی ک خوندین🗿✨💅

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝕶𝖎𝖘𝖘 𝖆𝖈𝖈𝖊𝖓𝖙Where stories live. Discover now