11.All the butterflies

122 26 9
                                    


ذهنش داشت فریبش میداد؟ احتمالا همین طور بود ... شاید همه ی این حرف هایی که رد و بدل شده یک رویا بوده 
لمس های تب دار زین زیر چونه اش یک رویا بوده

- اما سخته ...
با صدای زین به خودش اومد ... لعنت به واقعیت لعنت به بیداری ، اگه این یک رویاست کاش ادامه پیدا کنه
-تو مثل انفجار نور میمونی ... یه دفعه اومدی تو زندگیم و همه چیز رو بهتر کردی، همه جا رو روشن کردی ... اما اگه این نور یه روزی محو بشه چی ؟ من آمادگی رفتنت رو ندارم
چه الان ... چه بعدا
زین ساکت شد و هری حرف زدن رو از یاد برد

بر خلاف حرف های گنگ قبلی جملات بعدی درخواستی سرراست بود : اگر به خودم اجازه ی دوست داشتنت رو بدم ، بلدی عاشق بمونی؟
من هنوز بهت احساسی ندارم ... اما میدونم این احساسات ایجاد میشن ...چون عاشق تو شدن راحته

به وضوح میتونست اشک هایی که داخل چشم های زین جمع شده بود رو ببینه... زین قبلا تمام احساساتش رو برای فرد دیگه ای به حراج گذاشته بود و هری این رو میدونست

اما این کار درستی بود؟ شروع رابطه با کسی که خرده شیشه های رابطه ی قبلیش رو هنوز در آغوش داره ؟
به کسی که دوستش داشت نگاه کرد ، به خال کوچیکه کنار مردمک چشمش ...به موهایی که حالا به شونه هاش رسیده بودن ...
گور بابای عواقب
گور بابای اون خرده شیشه ها
+ اره... بلدم
دست زین رو از زیر چونه اش برداشت و روی سینه سمت چپش گذاشت ...نفس های زین به شماره افتاد
+ فقط بهم اعتماد کن

———————-
احساس می‌کنم روند داستان خیلی سریع داره پیش میره...

All the love ,maybe
Yasaman

Scenario .zarryWhere stories live. Discover now