سلام شبنمهای زیبا~میتونید این قسمت رو رد کنید ولی اگه خیلی حوصله دارید، مطالعهش کنید.
من اصولا به نوشتهها و موضوعات اکشن و جنایی علاقه داشتم و دارم، ولی به اندازهی کافی برای خوب به تصویر کشیدن همچین ژانرهایی تجربه نداشتم. اندینگ آن هولد وانشات بود ولی هر چقدر که مینوشتم گستردهتر میشد و من فکر کردم برای کسب تجربه برای کارهای بعد میتونه گزینهی خوبی باشه.
اما رفته رفته، این کودک شیرین من از راهی برای به دست آوردن تجربه، تبدیل شد به دفترچهی دل مشغولیهای من. افکاری که جایی برای تخلیه شدن نداشتند، دردها، نگرانیها و ترسها، همشون به آرومی به خورد اندینگ آن هولد رفتن و من بخشی از این داستان، و این داستان بخشی از من شد.داستان همونطور که از ژانر پیداست روند آروم و نرمی داره. به علت مشغلههای درسی و هر از چندگاهی ناامیدیها و بلاک رایتری روزهای آپ مشخص و منظمی قطعا نخواهد شد. (سعیم رو میکنم ولی تجربه ثابت کرده نمیتونم به زمان مشخصی متدین باشم.)
در اول قرار بود داستان فقط دربارهی مشکلات جامعهی ال جی بی تی باشه، اما بعد خیلی گسترده شد.
در نتیجه نیاز میدونم این داستان رو تقدیم کنم به کسایی که دردهای این داستان رو توی زندگیشون احساس کردن. کسایی که به وضوح درد سرطان رو به همراه خانوادههاشون یا خودشون احساس کردند؛ مخصوصا گلبرگ زیبام. کسانی که با آسم سر و کله زدن و بخاطر ترس از جامعه هیچوقت گرایششون رو بروز ندادن. کسانی که تحت خشونت خانگی بودن و و و...
اگه درد شما توی این داستان بود بدونید، این داستان شماست. متعلق به شماست.ممنونم که تا اینجا به حرفهام گوش دادید.
آنتوان تامنتسوم
ESTÁS LEYENDO
𝖤𝗇𝖽𝗂𝗇𝗀 𝖮𝗇 𝖧𝗈𝗅𝖽┊𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝗅𝗂𝗑
Fanficلاشههای بیجون روح دو مرد بعد از سیزده سال، همدیگه رو توی یک بیمارستان ملاقات میکنن. غمگین، رنجور، پر از خاطراتی که هنوز هم بیش از حد واضحن و با احساساتی که رنگ و بویی قدیمی ولی ناآشنا دارن. ترسهایی که از بین رفتند و ترسهای جدیدی جایگزین شدند، س...