با درد شدیدی که تو تک تک نقاط بدنش حس میکرد روی تخت نشست. از درد باسنش "آه"ـی کشید. ضربههای پدرش خیلی سنگین بود. به فکر فرو رفت. تقریبا نیم ساعت پیش یونجون بهش پیام داده بود و ازش خواسته بود به جبران صبحونهی دیروز به خونهاش بره. اما چطور باید میرفت؟ با این بدن درد وحشتناکی که داشت؟ با بدنی که همه جاش پر از زخم بود؟ از طرفی هم واقعا نمیخواست دعوت پسر بزرگتر رو رد کنه. گوشیش رو از روی پا تختی برداشت و به یونجون پیام داد.
"خوشحال میشم ببینمت هیونگ، چه ساعتی بیام؟"
به دقیقه نکشید که پسر بزرگتر جوابش رو داد.
"بعد از مدرسه بیا، میبینمت بچه."
"حتما میام هیونگ."گوشی رو کنار گذاشت و لبخند کوچیکی زد. ناگهان با یادآوری چیزی لبخندش از بین رفت.
+حالا چطوری بخوابم.
همهی بدنش درد میکرد و به هر طرف میخوابید دردش میگرفت. به پهلو چرخید. پهلوش کمتر از بقیهی بدنش آسیب دیده بود.
.
.
.
.
سرش رو توی بالشت فرو کرد و با تمام وجود داد زد :–چوی یونجون خل شدی؟ چرا دعوتش کردم؟ به چه دلیل کوفتی یه استاکر رو برای ناهار دعوت کردم؟
روی تخت نشست.
–حالا که کار از کار گذشته بذار حداقل یه چیز درست کنم آبروم نره...
****
با صدای زنگ پایان مدرسه لبخند بزرگی زد. خواست از کلاس خارج بشه که پسر قد بلند و همینطور عوضی کلاسشون، جیسانگ راهش رو بست.
×سوبینا، کجا داری میری؟ اونم با این عجله؟
اخم بزرگی جایگزین لبخندش شد.
+بکش کنار عوضی. نمیخوام بهخاطر احمقی مثل تو دیر کنم.
با لحن تحقیر آمیزی گفت :
×آخی، استاکر کوچولو بازم میخواد بره آیدل به درد نخورش رو دید بزنه؟ کی میخوای بفهمی هیچکس از دیوونهای مثل تو خوشش نمیاد؟
با تمام قدرت هلش داد که باعث شد پخش زمین بشه.
+بکش کنار جیسانگ. وگرنه هیچ تضمینی برای جونت نمیکنم.
به حالت تسلیم دست هاش رو بالا آورد.
×خیله خب بابا، چرا پاچه میگیری؟
بیتوجه به جیسانگ از مدرسه خارج شد. وارد داروخانهای که یکم دورتر از مدرسه بود شد و یه مقدار باند خرید. بعد از خریدن باندها به یه کوچهی خلوت و تاریک رفت. لباسش رو بالا زد و با دندون نگهش داشت. باند رو دور کمرش پیچید. راستش چیزی از پزشکی نمیدونست، فقط میخواست تلاشش رو بکنه. نگاهی به باند شل و ول دور کمرش انداخت. شونه ای بالا انداخت. یه تاکسی گرفت و آدرس خونهی یونجون رو داد.
.
.
.
.
سرش رو به میز کوبید.
YOU ARE READING
You're Not Lonely
Fanfiction↱ 𝗡𝗮𝗺𝗲 : You're Not Lonely ᝡ 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : Yeonbin ᝡ 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Romance, Dram, Smut ᝡ 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Setayesh ╭┈┈⭒┈┈┈⭒┈┈┈⭒┈┈⭒ ╰⭒➛ 𝗦𝘂𝗺𝗺𝗮𝗿𝘆 : چوی یونجون، آیدلی که دو سال از دبیوش میگذره. این پسر با شروع کارش دل همه رو برده. درسته که یه...