آهنگ پیشنهادی این چپتر:
حالا یاروم میاد، دلداروم میادما تحت گلابی مانندشو روی زمین پهن کرده بود و به پشتی نیمچه کپک زده خونه غضنفر خان تکیه داده بود.
از شدت چصخلیت ذهنی که از بدو تولد دچارش شده بود، خارو مادر کاموا های لیلا خانوم رو گاییده بود و خودشو توی تله شکار گاو گوسفند گیر انداخته بود.
مثل لک لک های زخمی هی اینور میزد هی اونور میزد تا خودشو از کاموهای پیچیدهی دورش آزاد کنه.
اما کم مغز بودن این اهریمن خانوم کص کلوچه انتها نداشت.
موهای فرفری لوله کُشش عین کلاه گیسای زلیخا تو فیلم یوزارسیف توی سر و صورتش ریخته شده بود و سولاخای گنده گشاد دماغشو به عطسهای ویرانگر میفشرد.
از داشتن عقل که معیوب از داشتن دست هم مسدود، عین سوسکی که لیلا دیشب بهش پیف پاف زده بود هی ویز ویز میکرد و دست پای درازش رو اینور اونور میزد.
اهریمن: "لیلی خواهر این ... زلفای مجعدمو از دماغ خوشگلم کنار میزنی اختلال ایجاد کرده برام ... مرده شور تو و کامواهاتو ببرن"
لیلیِ دل آوار کنِ پسرای محل، شاه دخت مش غضمفر, ملاقه ی تو دستشو ول کرد و به طرف خرابِ خونه خراب کن و شماره بدهی محله اومد:
"الان اگه خاله هریمه اینجا بود میگفت این دختر نمیتونه موهاشو از دماغش کنار بزنه میخواد شوهر داری کنه برام؟, بعد تهدید میکرد که تورو به اصغر بقال میدم و پشت گوشت ببینی نصرت ببینی!"
اهریمن که قیافشو جم کرده بود و تدارکات عطسه خواهر اژدها رو میچید گفت:
" لیلی جونم این حرفا فقط برای یه دقیقه شه ... درضمن تو مرا به بند کشیدی خب من الان بی خویشتن تر از آنم که بتونم موهامو کنار بزنم وای تولوخدا برام کنار میزنیش یا نه؟ داره قلقلکم میاد! "
لیلا کنار پای اهریمن که لای کامواها گیر افتاده بود زانو زد و یه تار خیلی بلند و پیچ پیچی از دماغش بیرون کشید ... اصلا مهلوم نبود این همه زلف توی دماغش چیکار میکرد! :
" الکی مثل ادمای فرهیخته حرف نزن اقا جون تورو به نصرت کله پز نمیده! "
اهریمن زبون چهل متریش رو که کارایی های بهتری به جز زر زدن داشتو باز کرد و لیلی رو مورد عنایت قرار داد:
" ارزو بر جوانان عار نیست! ... تازه من همه چیم حوس انگیزه لیلی مگه غیر اینه؟ چشم یاقوتی ندارم که دارم! پیچ و خم زلفام دام راه همه مردای سیبیل کلفت نیستن که هستن! مثل کبک راه نمیرم که میرم! این همه ناز و عشوه هم که نورعلانور ... تو انکارش میکنی؟ هر کی انکار کنه خرابه!"
لیلا دوباره یه مشت مو رو تو دماغ اهری فرو کرد و سمت اجاق گاز رفت:
" چقد هم که دستم به انتخاب بازه! بخوامم نمیتونم انکار کنم!، فقط مثل کبک راه نمیری یکم بی تعادل تری!"
YOU ARE READING
"خوشگلِ بابا"
Fanfiction📍لطفا پارت مقدمه رو بخون! 📍بعدش یه دبه اسید بردار شروع کن به خوندن