مقدمه

35 15 1
                                    

و دوباره،همه چیز...تک تک خنجرهایی که قلبم رو می کشت،در امواج سخت و دردناک خاطرات بر می گشت.تنها کاری که انجام دادم این بود که به پایین نگاه کردم و اجازه دادم یه قطره اشک از چشمم بریزه.

"می خوام که برگردی..."

"چانیول...تو داری روح منو نگه می داری..."

اینکارو می کنم.و فکر نمی کنم هرگز بخوام اون رو دوباره رهاش کنم.

Soul Keepers | نگهبانان روحWhere stories live. Discover now