بینی جنسابیشو تکون داد حس بوی خوشمزه ای که توی بینیش پیچیده بود
حس دوبرابر شدن بزاق دهنش مجبور به باز کردن چشماش کرد
یک دفعه اتفاقاتی که براش افتاده بود مثل فیلمی که روی دور تند بود اونو از خواب پروند
روی تخت چوبی نشست تند تند پلک میزد
"بلاخره بیدار شدی ؟"
سرشو سمت صدا برگردوند اون پسر جذاب براش آشنا بود همینطور صداش نکنه..
"هی تو من کجام اینجا کجاس؟"
مینهو دستاشو به هم کوبید و سمت جیسونگ رفت ظرف آب کنار چادر و برداشت و سمتش گرفت
"اینجا خونه ی جدید توعه و منم رئیس تو"
جیسونگ ظرف ابو پس زد با اینکه گلوش بی شباهت به کویر نبود از جاش بلند شد و خواست از چادر بیرون بره که مینهو دستشو روب سینش گذاشت و متوقفش کرد
"بزار برم من جام اینجا نیست حتما چان نگرانمه"
مینهو سمت عقب پرتش کرد و توی صورتش غرش کرد"گفتم اینجا خونه ی توعه و من رئیست پس میگی چشم همین"
جیسونگ عصبی لپاشو باد کرد و دستای ظریفشو روی سینه مینهو گذاشت
"من حتی تورو نمیش.."با یاد اوردی فیلیکس نگران توی چشمای مینهو نگاه کرد
"فلیکس کو عوضی چیکارش کردیییی؟"
مینهو که با دیدن اون لپای باد کرده و اون واکنش حس کرد ی اتفاقایی برای قلبش افتاده به خودش اومد و اخم کم رنگ تری کرد
"نگران نباش خیلی حرف میزد بستیمش هیونجین مراقبشه "
جیسونگ مینهو رو هول داد و بیرون چادر دوید نور خورشید چشماشو شلاق میزد چندبار پلک زد و تنها چیزی که میدید چادر بود چادر و گیاه و درخت انگار که.. غیر ممکنه اونا شورشیان همونایی که چند ساله با خاندانشون وارد جنگن
"هی تو به چه جرعتی منو هول میدی؟"
مینهو با عصبانیت انگشت اشارشو سمت جیسونگ گرفت
جیسونگ توی شُک برگشت و یقه مینهو رو تو دستش گرفت
"تویه شورشی ها؟ اره؟ "
مینهو دستای جیسونگ و پایین انداخت و عصبی لعنتی زیر لب فرستاد
"اره دقیقا و توهم الان جز افراد منی"
جیسونگ اخم کرد و سعی کرد حرف مینهو نادیده بگیره "فیلیکس کجاست؟" مینهو دستشو جیسونگ رو گرفت و با سرعت سمت چادر روبه روی بردش "اینجاست" هان با سرعت در چادرو باز کرد و وارد شد اما صحنه ی روبه روش پاهاشو خشک کرد و سر جاش متوقفش کرد فیلیکسی که با بالا تنه ی برهنه وسط چادر و اون پسر دراز با موهای بلند مشکیش مشغول بوسیدن اون بود
جیسونگ بدون معطلی برگشت و برای دومین بار به سینه ی اون آلفا برخورد کلافه سرشو تکون داد و با گونه های سرخ سمت همون چادری رفت که توش بود
مینهو فقط با لبخند نگاش میکرد
"به به جناب مینهو به چی میخندید؟"
مینهو با اخم به سانهوا نگاه کرد"چخبر از قصر؟"سانهوا لبخند اطمینان بخشی زد و سرشو اینور اونور کرد"نگران نباش هیچ ردی آزمون نمونده نگران چانم نباش تمام جنگلم بگرده مارو پیدا نمیکنه" مینهو نیشخندی زد و به شکل گرگش در اومد و لای درختا ناپدید شدفیلیکس چشماشو مالید و هیونجینی اونجا نبود یعنی کجا رفته دنبال بوی وانیل اون آلفایی که حالا مال خودش بود گشت اما انگار توی اون چادر نبود باد سردی که از لای در چادر وارد میشد سینشو نوازش میکرد دستاشو روی سینش گذاشت و با یادآوری ماجرا از اول تا الان صورتش سرخ شد