آدامس نعنایی رو زیر دندوناش له کرد و موتورشو دم دانشگاه پارک کرد
خبری از دانشجوهایی که با کوله ها و جزوه های توی دستشون اون محوطه رو پر کرده بودن نبود این نشون از این بود که بازم دیر کرده بود؟
دیر کردن ارزششو داشت چون تمام دیشب با اکیپ موتور سواریشون کل شهرو زیرپا گذاشته بودن این بهترین حس برای مینهو بود روی موتور با سرعت بالا بادی که مقاومت میکنه و مینهو اونو میشکافه و تا هرجا بخواد پیش میرهاز در کوچیک وارد دانشگاه شد و دستشو توی جیب شلوار جین ذغالی رنگش فرو برد
"هی آقای لی بهتره توضیح خوبی برای دوباره دیر کردنت داشته باشی" بازم اون ناظم پُر چونه بود بهترین فوشی که به ذهنش میومد زیر لب گفت و سعی کرد مرد میانسال پشت سرشو نادیده بگیره اما نمیشد حالاهم صدای قدم هاش که بهش نزدیک میشد میومد
برگشت و لبخند زد "سلام آقای کیم " مرد میانسال قیافه عصبی و آمیخته به دلسوزی داشت مینهو که سکوت "اتفاقی افتاده؟"مینهو سکوت رو شکست "لطفا همراه من به دفتر بیاید"ناظم چرخید و سمت دفترش رفت دستشو روی دستگیره آهنی گذاشت و وارد دفتر کوچیک با دیوارای کاغذی طرح روشن شد
مینهو پشت سرش وارد شد و روی کاناپه یک نفره جلوی میز نشست
مرد میانسال کمی نزدیک به مینهو نشست
"من میدونم برای تو خیلی سخت بوده که مادرتو از دست بدی اما..اما تو یکی از بهترین شاگردای ما بودی چرا به خودت نمیای؟"مینهو کلافه از بحث تکراری دستشو توی موهاش کشید "لطفا سر چیزی که فایده نداره بامن بحث نکنید آقای کیم الانم باید برم سرکلاس"برای رفتن بلند شد اما مچ دستش گرفتار دستای مرد میانسال شد"صبرکن مینهو از این به بعد کلاسای تو با یک استاده فعلا"مینهو به صورت مرد پوزخند زد"چرا نمیخواید منو ول کنید زندگی منه خودم حق انتخاب دارم" مرد نگران مینهو رو نگاه کرد"ما فقط قصد کمک به تو داریم همین " مینهو کلافه نفسشون بیرون داد "خیلی خب کدوم کلاس"مرد لبخندی زد "خوبه... طبقه دوم اولین کلاس"از پله های سنگی با کند ترین سرعت بالا میرفت و به فضای دانشگاه نگاه میکرد بیخیال با ی استاد؟ یعنی باید یک نفرو تحمل میکرد؟ به در کلاس رسید دو تقه ای بی جون به در زد "بفرماید" صدای مهربون و نازکی اجازه وارد رو به مینهو داد در کلاس رو باز کردو وارد شد اولین چیزی که به چشمش اومد پسری ریز جثه با موهای لخت قهوه ای سوخته که روی پیشونیش ریخته بود و اون لپای پر و تپل که فکر اینکه چطری وزن اونارو تحمل میکنه از ذهنش عبور کرد و عینک گردی که روی چشماش داشت گیج پلک زد و محکم دستگیره رو فشار داد"استاد نیومده؟" از پرسش مینهو دانشجوها زیر خنده زدند و اون سنجاب کوچولو هم به خنده اومد"من استاد این کلاسم" مینهو دستگیره درو ول کرد و بخاطر توپوقش لبشو از داخل گزید باورش نمی شد چطری یکی به این کوچیکی استاد بود" لطف بشینید" پسر با لبخند گفت و مینهو مات و مبهوت روی صندلی ردیف های آخر نشست
"یکبار دیگه برای دانشجوی جدید خودمو معرفی میکنم من هان جیسونگ استاد جدید این دانشگاهم و توهم باید لی مینهو باشی درسته؟"با تردید گفت ولی بله مینهو مهری تاییدی برای حدسش بود با خوبه ای بحثو خاتمه داد و به کلاس ادامه داد