همیشه چیزی توی چشم هاش اشتباه به نظر میومد.
سبزی چشم هاش و گرمي لبخندش هزار آثار به تحریر در نیومده است.
اون یه فرشته بود.
به خصوص وقتی که میخندید، باید میدیدش.
و من بد ترین پارادوکس زندگی رو دیدم،
اینکه چطور یک فرشته تمام زندگیت رو به جهنم تبدیل میکنه.
warnings : None
اکانت نویسنده :
larry_ff_translate
کامل شده (completed) 33 تا پارت
کاپل های اصلی : لری، زیام
(متمرکز رو لری)
اسمات : نداره
ژانر :
RPF AU* , ANGST* ,* , ROMANCE**(ژانری که داستان درباره شخصیت های واقعیه ولی توی محیط زندگی واقعیشون قرار ندارن)
*(اصطلاحیه برای فیکایی که شخصیتشون توی مشکلات عاطفی قرار دارن به کار میره و فیک بعضی صحنه های ناراحت کننده، درام و غمگین داره)
*(روابط عاشقانه)
جیزز چقد من گریه کردم بخاطر این (احساسی عز فاک)
چرا نمیتونم لوییو از فف بکشم بیرون بغلش کنم؟؟
(اشک های فراوان)
بخونین، قشنگه:")
اگه خوندینش نظرتون راجبش؟لاو یو عال💙
STAI LEGGENDO
best LARRY stories
Saggisticaاینجا یه جمع بندی از بهترین فنفیکشن های لری استایلینسون تو واتپد؛ از جمله ففایی که بالاترین رتبه و ووت رو دارن، فف های ترجمه شده، و اونایی که با قلم عالی نوشته شدن رو در اختیار دارید:]🤍