تو اتاق تاریک و سردش نشسته بود و داشت از پشت در همه چیز و میشنید
_ اونا قیمت خوبی پیشنهاد دادن ، تهیونگ میشه اولین رقاص پسر اون بار و مطمئن باش پول خوبی نصیبمون میشهپوزخند تهیونگ از همه چی دردناک تر بود
به عنوان یه پسر فقیر خیلی چیزا رو از دست داده بود
یه زندگی خوب
آرامش
دوست
عشق
یه روز خوب
اما فروخته شدن اونم به بار .... برای رقصیدن جلوی مردای مست و حیوون صفت ....نه قطعا نمیذاشت سرنوشت این بار اینجوری نابودش کنه
باید یه راهی برای فرار پیدا میکرد ..
امشب بهترین موقعیت بود به سمت گوشیش رفت اما حرفای پدرش باعث شد سر جاش خشک بشه: تا یه ساعت دیگه منتظرشن منم گفتم براشون میبرمش برو بهش بگو آماده بشه
تهیونگ وحشت کرد
لعنت حالا باید چیکار میکرد
قبل از اینکه بتونه تکون بخوره در اتاقش باز شد با چهره بی روح مادرش که هر چی میگذشت بدتر و بدتر میشد روبرو شدزنی که تو زندگی شبیه یه جنازه متحرک بود
با صدای آرومی گفت: باید بری ، بیا بیرونتهیونگ خواست مخالفت کنه اما باید یه جوری فرار میکرد
وقتی از اتاق خارج شد پدرش داشت آماده میشد تا ببرتش
نگاهش و دور خونه چرخوند اما چیزی پیدا نکردمرد به سمتش چرخید و خواست دستش و بگیره اما ته نذاشت با صدای بلندی گفت: من نمیخوام باهات بیام
پوزخند پدرش ترسناک بود و فریاد بلندش کرد کننده: تو هر جا که من بگم میای حداقل اینجوری هیچکدوم نیاز نیست از گشنگی بمیریم
ته عقب رفت و گفت: تو هیچوقت به فکر ما نبودی همش فکر مواد و مشروب خودت بودی
مرد داشت عصبانی میشد و ته باید به راه دفاع پیدا میکرد
لگد محکمی به ته زد و روی زمین انداختش: دفعه آخرت باشه رو حرف من حرف میزنی فکر کردی کی هستی ها؟ تا اینقدر شدی که خرجت کرده ها؟لگد ها رو پشت هم میزد و تهیونگ از درد به خودش می پیچید نگاهش به دستای مادرش افتاد چاقو میوه خوری و روی زمین انداخت و ته منظورش و فهمید
خیزی برداشت و چاقوی تیز و برداشت و محکم تو پای مرد فرو کرد
پدرش فریادی کشید و عقب رفت اما صندلی بزرگی و تو سر پسر نوجوون خرد کردته گیج میزد اما نمیتونست کم بیاره اگه بی خیال میشد قطعا به اون جهنم فروخته میشد
همین ثانیه مادرش به مرد حمله کرد و از پشت گلوش و گرفت تا به ته آسیبی نرسونه اما مرد قوی تر بود ، زن و جلو کشید و سرش و محکم تو شیشه میز کوبید و خون جاری شد
تهیونگ از فرصت استفاده کرد با چاقوی تو دستش تو کمر مرد کوبید
یه بار
دو بار
سه بار
پنج بار
ده بار
YOU ARE READING
kookv bloody Blade
Fanfictionزوج : کوکوی ، سوایون ژانر: گی، لزبین، اسمات، بی دی اس ام، سادیستیک، ترسناک، درام ، هپی اند ( فوبیای خون و کشتن دارید وارد نشید ) _______________ جونگ کوک نیشخندی زد و گفت: فکر میکنی ندیدمش؟ اون نگاهی که هیچ ترسی از خون نداره؟ هر بچه دیگه ای جای ت...