episode 4

805 103 33
                                    

وقتی خودم یادم نیست کی اینا رو نوشتم





با سر و صدای آدم هایی که انگار داشتن با هم خوش و بش میکردن چشماش و باز کرد
تو اتاق بزرگی دیشب کنار جونگ کوک خوابیده بود
شاید بپرسید چرا مخالفت نکرد
جونگ کوک براش یه غریبس

باید بگم .....
حقیقتا این مسائل کمترین اهمیتی هم براش نداشت
کنار یه مرد غریبه بخوابه نخوابه ، مگه فرقی هم می‌کنه ؟
حداقل جونگ کوک از پدرش بهتر بود

از رو تخت بلند شد و از اتاق خارج شد
وقتی از بالای راه پله به هال بزرگ خونه نگاه میکرد چند تا مرد و زن و کت و شلواری دید که کلی خبرنگار و عکاس همراهشون بود

جونگ کوک با پیراهن سفید و شلوار مشکی جلوی یکی از اون آدم ها که از بقیه مسن تر بود ایستاده بود و گاهی موهای مشکیش و عقب میداد

تهیونگ با تکیه به میله ها داشت بهشون نگاه میکرد
میتونست به راحتی حدس بزنه کدومشون چه غلطی تو زندگیش کرده که میشه بهش گفت خطاکار

میتونست از تو چشماشون دروغ و خیلی خوب حدس بزنه و واقعا ویژگی مزخرفی بود

جونگ کوک هدیه ای که مرد براش آورده بود و گرفت و روی میز گذاشت و مثل یه آدم خوب ازش تشکر کرد
انگار نه انگار که خود واقعیش باشه
خب جونگ کوک هم این مدت دروغ گفتن و خوب یاد گرفته بود
چاره ای نداشت باید زندگیش و به در می‌برد

چند دقیقه طول کشید تا خونه بزرگش از این مردم عجیب خالی شد
بدون اینکه به طبقه بالا نگاه کنه خطاب به تهیونگ گفت: شناختیشون ؟

تهیونگ سر تکون داد و جونگ کوک بهش نگاه کرد ، با لبخند جواب داد: معاون وزیر خارجه بود

تهیونگ با تعجب گفت: اون کادویی که برات آورده بود رشوه بود؟

کوک رو مبل نشست و به بسته سیگاری که دو تا بیشتر توش نمونده بود نگاه کرد و گفت: لعنت

ته با تندی گفت: رشوس؟

جونگ کوک بدون اینکه از اون پسر عصبی بشه یا بخواد متقابلاً سرش داد بزنه گفت: خودت بیا نگاه کن ، چیزی نیست که بخوام برات بگم

تهیونگ با لباس خوابش از پله ها پایین اومد و گفت: چجوری خودت می‌دونی چیه در حالی که درش و باز نکردی؟

جونگ کوک فندک و بین انگشتاش چرخوند و گفت: از وزنش و سابقه هدایایی که برام میارن و قصد و نیتی اون پیرمرد

تهیونگ جعبه سفید رنگ و نگاه کرد و درش و باز کرد
به مرد خیره شد و گفت: فکر کردم ممکنه پول باشه یا مواد یا نمی‌دونم همچین چیزی .....

کوک خنده بلندی سر داد و پاکت و از تو جعبه برداشت
کاغذ و جلوی چشمای پسر کوچیکتر که خیلی کنجکاو بود باز کرد و گفت: این برگه نشون میده من دیگه ممنوع الخروج نیستم ، آزادی از هر پولی بهتره تهیونگ ، درسته؟

kookv bloody BladeWhere stories live. Discover now