تهیونگ با دست هایی که زخمی شده بود رو پله های به مغازه قدیمی و داغون نشسته بود
امروز روز بدی بود
سر یه دزدی کوچیک دعواش شده بود و به شدت کتک خورده بود
تنها کاری که میتونست بکنه ضربه زدن با چاقو بود که اونم کارساز نبود ، چون حریفش انگار تمام عمرش و تو این دعوا های خیابونی گذرونده بودبه مردمی که مقابلش گذر میکردن خیره بود
زندگی هر کس چالش ها و امتحان های خودش و داشت
و هر کدوم یه شکل بوداما شکل زندگی تهیونگ واقعا عجیب بود جوری که هر باری که تلاش میکرد فرار کنه مثل یه ماهی به قعر این مثلث برمودا سقوط میکرد
دور تر از جایی که تهیونگ نشسته بود
جونگ کوک خیره بهش به کاپوت ماشین تکیه داده بود
لباس هاش و ساده تر برداشته بود تا جلب توجه نکنه و موهاش و برعکس همیشه بهم ریخته رو صورتش پخش کرده بود
همینجوری که داشت به تهیونگ نگاه میکرد مردی کنارش وایساد
من و نکشید
ولی ری خیلی به این شخصیت میخوره
( عضو گروه only one of )
هیت بهش بدید میزنمتون مورد علاقمههم قد کوک بود اما لاغر اندام
چهرش واقعا زیبا بود جوری که نمیشد ازش چشم برداشتکوک بدون اینکه ذره ای اهمیت بده به ته خیره موند
مرد کنارش مسیر نگاهش و دنبال کرد و گفت: معشوقته ؟جونگ کوک جواب داد: به نظرت چقدر از سه سال پیش تغییر کردم ؟
به مرد نگاه کرد و مرد جواب داد: هیچی
جونگ کوک دوباره به ته نگاه کرد اما باز هم صدای مرد کنارش ارامشش و بهم ریخت: تو ...... تو هنوز هم تنها شخصیت اصلی داستان منی
کوک بدون اینکه نگاهش کنه گفت: تو همیشه عاشق قهرمان ها بودی ، اونایی که مردم و نجات میدن و من ..... من همون کسی بودم که از کشتن لذت میبرد
مرد پلک هاش و بهم فشار داد و گفت: جونگ کوک من ......
قبل از اینکه بتونه جملش و تموم کنه مرد چندین قدم ازش فاصله گرفته بود ، پس جملش و برای خودش زمزمه کرد: من واقعا متاسفم که هیچوقت تو رو بخاطر خودت دوست نداشتم
YOU ARE READING
kookv bloody Blade
Fanfictionزوج : کوکوی ، سوایون ژانر: گی، لزبین، اسمات، بی دی اس ام، سادیستیک، ترسناک، درام ، هپی اند ( فوبیای خون و کشتن دارید وارد نشید ) _______________ جونگ کوک نیشخندی زد و گفت: فکر میکنی ندیدمش؟ اون نگاهی که هیچ ترسی از خون نداره؟ هر بچه دیگه ای جای ت...