6.Come On!

72 21 20
                                    

- تو... از کِی اینجایی؟!

دیلن به خاطر شوک دیدن کودی، با صدای ضعیفی پرسید و باعث شد کودی برای دقیق تر شنیدن سوال، یکم سمتش خم شه.

- آاااا... سورپرایز؟!

کودی با قیافه ای مسخره و ابروهای بالا رفته سعی کرد باعث عوض شدن جو و پرت شدن بحث بشه ولی دیلن با اخم محوی که تحویلش داد باعث شد کودی به اجبار چهره ی بی حالت و جدی همیشگیش رو به خودش بگیره.

- فضولی یا هر کوفت دیگه ای به حساب نیارش ولی وقتی داشتی براش پیام میفرستادی دیدم... و خب... فکر کردم... میدونی... شاید بعد حرفاتون... خب لازم باشه... میدونی چی میگم دیگه؟ که حس نکنی... تنهایی.. میدونی؟!

نگاه کودی از وسطای حرفش شروع به طفره رفتن کرده بود و از دیلن دوری میکرد. مثل این که اینجوری ساپورتیو حرف زدن باعث شده بود دست و پاش رو گم کنه و این باعث شد دیلن حتی سوالش رو فراموش کنه...

کودی معمولا دست پاچه نمیشد و خیلی رک حرفش رو میزد؛ مثل قضیه ی گی شد- دوباره این قضیه... کودی تو جواب اون سوال گفته بود از بعد اولین بوسه...

- دیلننن؟!

با شنیدن اسمش از فضای فکریش بیرون اومد و سعی کرد رو زمان حال تمرکز کنه.

- ها؟!

کودی صندلی خودش رو به میز نزدیک تر کرد و قهوه ی دست نخورده ی سامانتا رو از روی میز برداشت.

- ها چیه؟ گفتم نمیخوای به خاطر این که دنبالت اومد با مشت بری تو صورتم؟!

سوال کودی ناخودآگاه باعث شکل گرفتن پوزخند پررنگی روی لب های دیلن شد؛ نفسش رو با صدای بلندی بیرون فرستاد و همزمان با بستن چشم هاش، به پشتی صندلیش تکیه داد.

- نه.

کودی متتظر ادامه ی حرف دیلن بود ولی بعد از چند ثانیه مکث و با از بین رفتن پوزخند دیلن، متوجه شد ادامه ای وجود نداره.
قهوه ی دست نخورده ی سامانتا رو که حالا یکم سرد شده بود یک نفس بالا کشید و همزمان با پایین آوردن کاپ کوچیک متوجه شد مدت کوتاهیه که بدون این که حواسش به خودش باشه به صورت دیلن خیرست..

اون صورت زیادی پرفکت و دوست داشتنی بود؛ ابروهای نیمه پر و کیوت کمانی و مژه های یه دست و کوتاهش باعث مشدن چشم های حتی وقتی بسته بودن هم خوشگل به نظر برسن؛
گونه های صاف و بی نقصش، بینی عروسکی و کیوتش... خدای من همه چیز اون فیس بی نقص بود...

ولی فقط چند ثانیه طول کشید تا کودی بفهمه بخشی که تمان این مدت بهش خیره بوده لب های فرم دار و برجسته ی دیلن بودن، که حالا به خاطر تو فکر بودنش هی تکون میخوردن و نشون از این داشتن که دیلن داره پوست داخلی لبش رو میجوه.

با باز شدن ناگهانی چشم های دیلن، کودی برای بار دوم دست پاچه شد و نگاهش رو با نهایت سرعتی که میتونست دزدید که البته خوشبختانه موفق شد و دیلن متوجه چیزی نشد.

- بهتره دیگه بریم خونه؛ روز طولانی ای بود. به استراحت نیاز داریم

نه نه! الان وقتی نبود که کودی بی خیال دوستش بشه و بذاره تنها بره خونه و مغز کوچیکشو با بیش از حد فکر کردن به چرت و پرت های اخیر صاف کنه.

- اگر فکر کردی میذارم بری و خودت رو با over think پاره کنی سخت در اشتباهی کوتوله!

چشم های دیلن با غضب به کودی خیره شدن و دیدن چشم های بلوری و خشمگین دیلن باعث شدن کودی برای چند لحظه هنگ کنه.

- کودی برای روزای بعدی به گردنت نیاز داری! من نمیخوام باعث شم با گردن شکسته بیای سر فیلم برداری!

کودی با سر خوشی خندید؛ شاید کلمه ی کوتوله یه کلید بود برای این که بتونه بیشتر چشم های بلوری دیلن رو، رو خودش داشته باشه!

- خیله خب؛ ولی کام آن... میتونیم بریم یکم بگردیم که تو هم زیاد وقت تنهایی فکر کردن نداشته باشی؛ هوم؟! یا مثلا میتونیم بریم اون کلاب همیشگی-

و بوم! چیزی که نباید میگفت رو گفت. کلاب همیشگی. جایی که همه چیز یه جور دیگه ای شروع شد و همین جمله برای پروندن موقعیت و صد البته دیلن کافی بود‌..

- میرم خونه. فعلا

و خیلی سریعتر از اونی که کودی بتونه قضیه رو جمع کنه، دیلن دیگه اونجا نبود.

- گندش بزنن. کام آننن!

کودی همزمان با کوبیدن مشت راستش به میز روبرو، خودش به خودش توپید و چشم هاش رو بست تا دوباره آرامشش رو به دست بیاره.

____________________________________

حالاتتون چطورههه؟!
تا اینجا چطور میبینید قضیه رو؟!
تا پارت بعد بای بای🤝❤

Mistaken KissWhere stories live. Discover now