7.King Cole Bar

73 21 19
                                    

روزهای فیلم برداری به سرعت میگذشتن و کارهای سریال به آخر نزدیک تر میشدن؛ بخش های پایانی قسمت آخر در حال فیلم برداری بودن و همه ی اعضای کست خودشون رو برای خداحافظی بزرگ آماده میکردن.

همه چیز حالت نرمالش رو گرفته بود و نکته ی خیلی بولد قضیه این بود که دیلن و کودی هم تقریبا مثل قبل شده بودن.
تقریبا مثل قبل از شروع همه ی این اتفاق ها و عادی! یا حداقل این چیزی بود که بقیه و خودشون ازش میگفتن.

هر بار که بحثی از "خوشحالم که دوباره با دیلن مچ شدید" ها به وسط میومد کودی با لبخند و خوشحالی تایید میکرد و از جملات سنگینی مثل "دوتا برادر با گفت و گو حلش میکنن و دعوا رو طول نمیدن" سر تهش رو هم میاورد و باعث میشد بقیه هم از لبخندش به وجد بیان؛ کسی از اصل ماجرای درگیری بین "دو برادر" خبر نداشت اما همه میدونستن که یه درگیری اون وسطه که حالا "دو برادر" به گفته کودی، حلش کردن؛ ولی این ماسکِ "دو برادر" نمیتونست خود کودی رو هم مثل بقیه گول بزنه.

کودی به هیچ وجه از اوضاع راضی نبود. تایم های باهم بودن کست به سرعت سپری میشدن و این یعنی با پایان کار سریال، کودی حتی ۱ دهم الان هم نمیتونست دیلن رو ببینه و باهاش وقت بگذرونه، و این چیزی نبود که حتی یک درصد به خواسته ی قلبیش نزدیک باشه!

از چند هفته پیش، قبل از این که سریال به آخرهاش نزدیک تر بشه، کودی تو جنگ بین خود متظاهر و احساساتش باخته بود و برخلاق ماسک دوستانه ای که به صورتش میزد، قبول کرده بود که احساسش به دیلن، به هیچ وجه چیزی مثل دوستی نیست!

بند بند وجود کودی نزدیکی به دیلن و داشتنش رو میخواستن و این اواخر به حدی این درخواست زیاد شده بود که کودی دیگه تلاشی برای انکار موضوع پیش خودش نمیکرد.

البته اینطور معنی کردن افکار کودی کاملا اشتباه بود؛ چون پشت اون جمله و نزدیکی، تصورات خیلی پاکی نخوابیده بودن.. کودی با تمام وجودش بودن دیلن رو، با حداقل فاصله، کنار خودش میخواست. اون میخواست دستش رو بین اون موهای حالت داده شده ببره و بهمشون بریزه، اون میخواست دیلن رو به خودش بچسبونه و انگشتشو روی لب های عروسکی و برجستش بچرخونه و بعد با لب هاش-

با صدای ساموئل که تک تک اعضا رو صدا میزد، به خودش اومد و نگاهش رو از دیلن که حالا داشت از تایلر کولی میگرفت، برداشت و به ساموئل داد.

- گااایز باهاتون حرف داریم.

تقریبا ۵ دقیقه طول کشید تا توجه همه ی اعضای کست به ساموئل و جف که حالا کنار هم وایساده بودن جلب و مهلت حرف زدن بهشون داده شه.

- همونطور که میدونید کار داره به اخرش میرسه و باید برای خداحافظی باهم آماده شیم؛ به خاطر همین ساموئل پیشنهاد داد تا برای پس فردا شب، یه مهمونی خداحافظی بگیریم و هممون دور هم جمع شیم تا هم شب خاطره انگیزی بشه و هم خستگی همتون رو باهاش در کنیم؛ ساموئل آدرس و ساعت رو بهتون میگه؛ برای امروز خسته نباشید.

با تموم شدن حرف های جف، دیلن از تایلر فاصله گرفت و به کودی نزدیک تر شد؛ مشت آرومی که به بازوی کودی خورد، باعث شد برای بار چند هزارم از افکارش بیرون بیاد.

- هی، ببینم تو میخوای به اون سلول های خاکستری استراحت بدی یا نه؟!

با سوال دیلن لبخند کمرنگی روی لب های کودی نقش بست؛ دیلن باهوش تر از این بود که گوشه گیری امروز کودی رو متوجه نشه. گوشه گیری ای که خودش باعثش بود ولی حتی این رو هم نمیدونست.

- همتون رو ساعت ۸ شب اونجا میبینم. دقت کنید آدرس رو درست بفهمید..

کودی همزمان با شنیدن صدای ساموئل که آدرس رو برای اعضا میگفت، شونه ای بالا انداخت و به خودش گفت که حتما بعدا آدرس رو از بقیه میپرسه.

- راجع به استراحت دادن بهشون فکر میکنم! اوه نه صبر کن، برای فکر کردن به استراحت هم قراره ازشون کار بکشم!

نیشخند کودی و کلمه ی "بیمزه* که با مسخرگی از بین لب های دیلن ادا میشد، با شنیدن کلمات آشنایی که ساموئل به زبون آورد، دووم زیادی نیاوردن.

- بار کینگ کول. ساعت ۸ شب، یادتون نره!

_____________________________________

خلاصه که اره.. خداحافظ.

Mistaken KissWhere stories live. Discover now