what about love???

216 30 6
                                    

قسمت5
چون علاقه ای ب دعوا ندارم
رفتم سمت دایانا
_کمک میخوای؟
_چرا نخوام
_پرروو
_ادم باس پرو باشه
هر دو تامون با هم زدیم زیر خنده اگ دنیا هم بهم میدادن حاضر نبودم با خنده های انابل.و دایانا عوض کنم
دایانا یکی زد ب کمرم با چشم اشاره کرد تمیز کنم
_آنابل آستین برایان پاشید بیاین کمک
_وای نع (برایان و آستین)
_نع و کوفت(ام)پاشید ببینم
همشون اومدن شروع کردن تمیز کردن
بعد از نیم ساعت تموم شد
_ام:کی تشنه اش؟
آنابل سریع دستش برد بالا بعدش برایان بعد آستین و در اخر دایانا
_ام:خب من الان میام
رفتم بیرون از استادیوم باید کاری میکردم ک تو چشم پسرا بیایم اما چیکار؟؟ باید کاری میکردم زنگ بزنن من دوس دارم اون ها رو از نزدیک ببینم هر چند غرور مسخرم نمیذارم
با سر رفتم تو تیر چراغ برق عینکم خورد و خمیر شد
بازم جای شکرش باقی بود که عینک اصل نبود انداختمش سطل زباله رسیدم ب مغازه ی مقدار نوشیدنی خنک خریدم به سمت استادیوم حرکت کردم میدوییدم ک زودتر برسم طبق خواستم زود رسیدم
_ام:من اومدم
_برایان : واووو نوشیدنی هورااا
_ام:بچه ها من ی فکری دارم
_دایانا : چی،؟؟
_اینطوری فایده نداره ما این همه هزینه میکنیم اما تا حالا هیچ کدوم از کلیپامون رو پسرا ندیدن البته حقم دارن چون تعداد زیادی کلیپ واسشون میره
_آستین:منظورت از این حرف ها چیه امیلی؟
_ام: وقتش شده ی طور دیگ خودمون نشون بدیم
_انابل:واضح حرف بزن امیلی
_ام : خب بنظرم وقت این شده که......
ادمین#rahoia

What about love???Where stories live. Discover now