ام:خب بنظر من وقت این شده ک کاری کنیم تو سطح جهان معروف بشیم تا واندی خودش سمت ما جذب بشه وگرنه ما هیچ وقت ب چشم اونا نمیایم
_دایا:اما چجوری؟
_ام:باید اهنگامون بدیم بیرون و ی نفر پیدا کنیم ک کمکمون کنه رسمی بشیم و ی اسپانسر هم میخوایم
_اس:من کمکتون میکنم
_برا:منم همینطور
این عالیه ک همه کمک می کنند
___________________
دو ماه بعد داستان از نگاه هیچکس
اونا بعد از کلی دوندگی تونستن رسمی بشن اونا باید خیلی تلاش کنند ک برن بالا اونا اول راهن و تا الان هم خیلی خوب پیشرفت کردن
____________
داستان از نگاه ام:
با صدای زنگ بیدار شدم ب بدنم کش و قوص دادم
ما امروز تمرین داریم و فردا هم اجرا من و بچه ها تو ی خونه مشترک زندگی میکنیم برای امنیت بیشتر و جالب اینه ک رییس کلیمون جاستین بیبر
این خیلی خنده دار اما ی حقیقت و جالب اینجاس ک کسی قرار نیس بدونه
همه چیز عجیب و پیچیده شده برایان و انابل مخفیانه قرار میذارن استین و دایانا هم همیطور
بذور از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون و ی دوش گرفتم و رفتم اشپز خونه میز صبحونه رو چیدم و خودم شروع کردم ب خوردن من امروز کلی کار دارم چون هفته پیش مریض شدم این هفته باید برم عکس بگیرم
پس صبحونمو خوردم و سریع اماده شدم ی تاپ سفید با ی شلوار لی ابی کم رنگ پوشیدم...
YOU ARE READING
What about love???
Randomکامنت فراموش نشه. **************************************** Sey me what about love I love your eyes