part 4

601 91 20
                                    

( میشه واسه این استایلش مرد🥴)

مثل همیشه وقتی وارد اتاقش میشد از لحاظ تاریکی با زیر زمین فرقی نداشت

اون همیشه به تاریکی و چیزای تیره علاقه داشت
چون معتقد بود نشان دهنده ی یه کلاس و شخصیت خیلی بالاس و برای مرد جز اقتدار و سیاست معنی نمیشه

اتاقش به تنهایی به اندازه کل خونه ی قبلیه چانگ هو و خانوادش بود. درسته که الان خونشون از این بزرگتره اما با عمارت کیم قابل مقایسه نیست.

به هر حال اون افرادی که تو عمارت کار میکردن، یه جورایی زندگی الان شون رو مدیون اربابشون بود.

اتاق سقفی حداقل 3 متری داشت که اطرافش با دیوار های خاکی رنگ پوشیده شده بودن.
پرده هایی زرشکی رنگ از پنجره آویزون شده بودن که شیکی خاصی رو به اتاق القا میکردن.
از لحاظ نور هم تنها هالوژن های سقف و یک آباجور ایستاده کنار گرامافون بود که شرط میبست بخاطر دیدن اسم صفحه هاست وقتی که میخواد پلی شون کنه

یه سرویس خواب مشکی رنگ با یه میز خیلی بزرگ به طرز قشنگی تو اتاق چیده شده بود
بین همه ی اینا یه تخت بزرگ دونفره 2 در 1 و 80 وسط اتاق قرار داشت که با روکش و بالشت های طوسی و زرشکی رنگ تزئین شده بودن .

یه چیزی همیشه برای چانگ هو سوال بود
و اون هم این بود که مگه اون مرد چقد تو تخت غلط میخوره که تخت به این بزرگی داره؟!
مطمئنا فرشته ها هم نمیتونن کنار یه همچین ادمی دووم بیارن
چه برسه به اینکه بخوان بخوابن
زنی یا رل و اینجور چیزا هم که در کار نبود
پس چه نیاز یه این بود؟!
شایدم به خاطر اینکه اون سیاست و قدرت رو تو بزرگی میبینه، واسه همین خودشو دسته بالا گرفته و تخت رو بزرگتر انتخاب کرده

و خب هر کسی هم اجازه ی ورود به اتاق اون مرد رو نداشت. در واقع چانگ هو چون درجه اش نسبت به بقیه افراد بالاتر بود و یه جورایی دست راست تهیونگ محسوب میشد ، میتونست وارد شه
تازه اونم با وقت قبلی😁😂

بعد از اینکه سلام کرد و واسش احترام خرید، کمی نفس گرفت و گلوش رو با پایین دادن اب دهنش تازه کرد:

_خب
راستش اومدم درباره موضوعی که پشت تلفن بهتون گفتم توضیح بدم

تهیونگ با یه استایل خاص پشت میزش رو صندلی نشسته و لم داده بود.
یه ویپ هم تو دستاش قرار داشت که دود تیره رنگش فضای اتاقو خمار و ساکت جلوه میداد.
بدون نگاه کردن به چانگ هو با صدایی ترسناک و بم همراه با بیرون دادن دود گفت:

& میشنوم

این قیافه و عین خیالش نبودن بیشتر از هر چیزی واسه اطرافیانش ترسناک بود.
در واقع تنها یه نگاه از اون مرد هم براشون غنیمت و کافی بود.
چانگ هو با من و من کردن بالاخره جریان رو به زبون آورد

darling❣️ ( vminkookWhere stories live. Discover now