7

434 116 127
                                    

بغلی بودن هیونجین در شب به اوج خودش می‌رسید و وقتی جیسونگ میگه "شب" منظورش چهار صبح‌هاییه که مغز هیونجین با وجود استندبای شدن بدنش مثل متروهای ژاپن غلغله بود.

جیسونگ تقریبا یک یا هر دو ریه‌اش رو از دست داد وقتی چشم‌هاش رو باز کرد و با سایه‌ی روح مانند طویلی مواجه شد که روش خم شده. ولی نه، اون روح نبود، هیونجینی بود که در حال بغل کردن یه بالش پرسید، "میتونم اینجا بخوابم؟ هنوز مغزم داره به فراگیریِ عشقِ درباری تو حکایت‌های کنتربری فکر میکنه و اگه اجازه بدم همینطور اون دیالوگ‌های مزخرف رو تکرار کنه عقلم رو از دست میدم."

"درباره‌ی کتری برقی هم حکایت هست؟" جیسونگ با خوابالودگی پرسید و به پشتی مبل نزدیک‌تر شد تا جا باز کنه. هیونجین کنارش مستقر شد و پاهای دراز لعنتی‌اش تقریبا کل جا رو اشغال کردن اما در هر صورت برای جیسونگ حس گرم و راحتی داشت.

"کنتربری، نه کتری برقی."

"فرقی نمیکنه."

"چرا اتفاقا. خیلی هم فرق میکنه."

جیسونگ غر زد و پتو رو روی دوتاشون بالاتر کشید. بعد با ضربه‌های آرومی صورت هیونجین رو ناز کرد و گفت، "الان خیلی زوده که سر چیزای مزخرف بحث کنیم. بخواب. لازم نیست به کتری برقی فکر کنی. به خوابیدن فکر کن. بخواببب."

"دارم سعی میکنم." هیونجین بازدمش رو بیرون داد. "سه ساعت کامله تو تختم دراز کشیدم. دارم از خستگی می‌میرم ولی مغزم انگار تازه از خواب بیدار شده. به نظرت باید، آم، مثلا چندتا قوطی نوشیدنی انرژی‌زا رو تو اسپرسو قاطی کنم که وقتی از جا پاشم چشمم سیاهی بره و بخوابم؟"

جیسونگ آه کشید و سعی کرد چشم‌هاش رو باز کنه. به نظر می‌رسید قرار نیست بقیه‌ی سهم خوابش رو بگیره. "هیونجین. نه. این قراره کاملا اثر عکس بذاره. باعث میشه مثل یه میمون کل خونه رو زیر و رو کنی و صبح بعدش سر کلاس غش کنی. همه‌ی آدمایی که خودشون رو با درس زجرکش میکنن اینقدر تو تصمیم گیری مزخرفن؟"

"من مثال بارزی از تصمیمات اشتباهم." هیونجین زمزمه کرد و بعد دستش رو بلند کرد تا دور جیسونگ بپیچه و گونه‌اش رو به شونه‌ی جیسونگ تکیه داد. جیسونگ مسیر دشواری رو برای پی‌بردن به اینکه هیونجین نمی‌تونه بدون بغل کردن چیزی بخوابه طی کرده بود. احتمالا امشب از اونایی بود که بالش به تنهایی جواب نمی‌داد.

"تصمیمت درباره‌ی جین‌یونگ ولی درست به نظر میاد."

هیونجین ساکت شد. جیسونگ تقریبا فکر کرد اون بالاخره خاموش شده تا وقتی که هیونجین زیر لب گفت، "مطمئن نیستم تصمیم درستی باشه."

"تو کدوم رابطه شک و تردید نیس؟" جیسونگ زمزمه کرد. "می‌دونی، دوستام تو بهشت... تا حالا به چان اشاره کرده بودم؟ بذار درباره‌ چان حرف بزنم. اون شبیه یه... نمد، اعجوبه‌ی نابغه است ولی اینکه بهش بگی نابغه درواقع داری به میزانی که واسه هدفاش خودش رو میکشه توهین میکنی ولی اگه بخوام کوتاهش کنم، اون یه فرشته‌ی عشق نابغه‌س. تو کمتر از دو ماه فرشته‌ی عشق درجه پنج شد. ولی در ظاهر فقط یه پسر استریت اسکل بود که بعد اینکه مینهو رو لباسش چایی ریخ به مینهو گفت شبی یه چایی هاته. پس درواقع اونقدر هم استریت نیس. رابطه‌ی دوتاشون یه جورایی انگار... نمد، تو یه محوطه‌ی طوسی رنگه پس میت حدس بزنی چقدر درباره‌ اینکه رابطه‌شون نامشخصه عزاداری میکنه ولی اونا همچنان یه جورایی چی میگ عاشق همن. میفهمی چی میگم؟"

𝐀 𝐌𝐚𝐭𝐜𝐡 𝐌𝐚𝐝𝐞 𝐈𝐧 𝐇𝐞𝐚𝐯𝐞𝐧 ⸙Where stories live. Discover now