1

42 5 0
                                    

مابین راهروهای تودرتوی سفینه‌ی کاوِنِنت، صدای جنب‌وجوشی مداوم به گوش می‌رسید؛ یکنواخت‌تر از آن که مال یک انسان باشد و آشفته‌تر از آن که مال یک دستگاه باشد. نوای موسیقی، صدای به هم خوردن فلز، جوش‌کاری، باز و بسته شدن قفسات، به هم خوردن در، دیالوگ‌های فیلم‌های مختلف، ورق زدن صفحات کتاب، یا صدای حرف زدن یک مرد به زبان‌های مختلف. این سروصداها گاهی حتی روزها بدون کوچک‌ترین وقفه‌ای به درازا می‌کشید و گاهی به مدت چند دقیقه متوقف می‌شد. این لحظاتی بود که دیوید از پنجره‌ای که معمولاً کنارش می‌نشست، به اجرامِ بیرون از سفینه خیره می‌شد و تا زمانی که از محدوده‌ی دیدش در پنجره خارج می‌شدند، چشم ازشان برنمی‌داشت.

یکی از لحظاتی بود که دیوید حواسش را روی بیرون از سفینه متمرکز کرده بود. این بار بیشتر از یک ساعت بود که نگاهش را از پنجره نگرفته بود. با دقت به تک‌تک اجرام ریز و درشتی که با چشم‌هایش قابل دیدن بودند، خیره شده بود. متوجه‌ی چیزی غیرعادی شده بود، چیزی که طبیعتاً نباید رخ می‌داد؛ مگر این که عامل طبیعی‌اش در همان نزدیکی‌ها بود. روی یک سیارکِ بیست سانتی دقیق شد. در شرایط عادی، اگر سیارکی در نزدیکی ستاره یا سیاره‌ای نبود، باید کاملاً سرگردان در سر جای خودش در فضا می‌چرخید، و تنها در صورتی شروع به حرکت می‌کرد که تحت تأثیر جاذبه‌ای قرار بگیرد. و ظاهراً این سیارک، سرگردان نبود. از طرفی، در آن اطراف ستاره یا سیاره‌ای دیده نمی‌شد، و سرعت حرکت این سیارک بیش از حالت عادی بود. تنها احتمال ممکن..

دیوید زیر لب گفت:

- سیاه‌چاله.

هر کاری که سرگرمش بود و هر چه در دستش داشت را رها کرد، از اتاق بیرون دوید، و به سمت اتاق کنترل رفت. کنترل، حرکت، و خطایابی سفینه به طور پیش‌فرض توسط ربات فوق‌هوشمندی که به آن «مادر» می‌گفتند کنترل می‌شد. دیوید گفت:

- مادر..

چراغ قرمز چشمک‌زنی روی صفحه‌ی کنترل فعال شد که نشان می‌داد رباتِ مادر متوجه شروع دستور شده و در حال پردازش بود.

- وجود هر نوع نیروی گرانشِ بیش از حالت عادی رو در حداکثر فاصله‌ی ممکن بررسی کن.

صدای بی‌احساس و رباتیکِ زنی در محیط پیچید:

- در حال پردازش.

بعد از چند ثانیه، صفحه‌ی دیجیتالی که چندین خطوط دایره‌وار از امواج رادیویی را به نمایش گذاشته بود، روبه‌روی دیوید روشن شد. دیوید در حال بررسی داده‌ها پرسید:

- مادر، این اطلاعات با اطلاعاتی که ما از سیاه‌چاله‌ها داریم، مطابقت می‌کنه؟

- جواب مثبته.

- سفینه در خطر به دام افتادن در جاذبه‌ش هست؟

- نه، دیوید.

دیوید با خودش فکر کرد: حتماً بخاطر نیروی موتورها که جاذبه‌ش رو خنثی کرده‌ان متوجه‌ش نشدیم.

دوباره به داده‌های روی صفحه‌ی دیجیتال خیره شد و ناگهان فکری به ذهنش رسید.

- مادر، سفینه رو ببر به نزدیک‌ترین فاصله‌ی امن از این سیاه‌چاله.

دیدن یک سیاه‌چاله از نزدیک چیزی نبود که دیوید آن را از دست بدهد. مگر در طول عمرش به چند تا از آن‌ها برمی‌خورد؟

چشم‌های دیوید به حلقه‌ی کبود روبه‌رویش که در حال گسترش بود خیره شدند. می‌توانست نقاط درخشانی که به وضوح متعلق به کهکشانی دیگر بودند را ببیند. زیر لب زمزمه کرد:

- این سیاه‌چاله نیست. یه کرم‌چاله‌ست.

سفینه کم‌کم تسلیمِ جاذبه‌ی پیش رویش، می‌چرخید و از کنترل خارج می‌شد. صدای بوق هشدار و نور قرمز رنگی داخل اتاق پیچید.

- اخطار. نیروی گرانشیِ بیش از توان سفینه. اخطار.

دیوید صبورانه منتظر ماند. سیاهیِ روبه‌رشد، بخش بزرگی از شیشه‌ی جلوی سفینه را گرفته بود. تکان شدیدی سفینه را 90 درجه چرخاند و دیوید را به سمت پنجره‌ی سمت چپ انداخت. دیوید کف دست‌هایش را روی شیشه گذاشت و قبل از اینکه خودش را بلند کند، از شیشه نگاهی به بیرون انداخت. رد ستاره‌ها محو و دنباله‌دار شده بود. دیوید همان‌طور که دستش را به هر جایی که می‌توانست گیر می‌داد و خودش را سمت صفحه‌ی کنترل می‌کشید، سعی کرد چشم از بیرون برندارد. خودش را روی صندلی انداخت و کمربند آن را بست. در حینی که بدنش مدام می‌چرخید و گاهی کاملاً برعکس می‌شد، سعی کرد کنترل سفینه را به دست بگیرد. موتورها قدرت کافی برای مقابله با چنین جاذبه‌ای را نداشتند و حتی موتورهای اضافی هم از پس آن برنمی‌آمدند.

دیوید با اینکه نگرانسفینه بود، نمی‌توانست جلوی شگفتی و تحسین خود را بگیرد. در آخرین لحظه، وقتی کهدیگر چیزی به جز شکم گرسنه‌ی کرم‌چاله در دیدرس نبود، دیوید دست‌هایش را از رویدکمه‌ها برداشت و به صندلی تکیه داد. لبخندِ گوشه‌ی لب‌هایش را کسی در آن تاریکیندید.



+ توضیحات: کرمچاله مثل یه اتوبان بین کهکشانیه که سفر در فاصله های دور رو نزدیک و راحت می کنه. ولی سیاهچاله به جایی در کهکشان ختم نمی شه و جاذبه اش آدم رو می کشونه به ته سیاهچاله که یه جای ناشناخته است.

اگه ایراد علمی ای وجود داره و می تونید کمکم کنید، بهم بگید :)
*وی مخش سر نوشتن این فن فیک گوزید*

اسم فن فیک از «کرونوس» مربوط به اسطوره های یونان برداشته شده.

کُـرونـوسWhere stories live. Discover now