هنک با حیرتی بیش از حد فریاد کشید:
- اریک؟!
دیوید ابتدا چارچوب داغ پنجره را با کپسول خنک کرد و سپس دستش را به لبههای آن گرفت و با یک حرکت نرم، پرید و وارد اتاق شد. به دور و بر نگاهی انداخت و با دیدن کتابخانهی سمت راستش، به آن سمت رفت و شروع به خاموش کردن شعلههایش کرد. چارلز بدون اینکه واکنشی نشان بدهد، دندانهایش را روی هم میفشرد و با چشمهایش حرکت دیوید را دنبال میکرد. دست هنک را حس کرد که کپسول را از دستش بیرون کشید. چیزی از طرف او نشنید؛ احتمالاً با خودش فکر کرده بود که بهتر است خودش را درگیر این آشوب نکند.
دیوید خاموش کردن کتابخانه را تمام کرد و به سمت چارلز چرخید. همانطور که به سمت او قدم برمیداشت، دستگاهی را از جیب لباسش بیرون کشید و نگاهی به آن انداخت.
- جالبه که ظاهر شما فرقی با ظاهر ساکنان سیارهی من نداره.
صدای خشمآلود چارلز باعث شد سر جایش متوقف شود و سرش را بالا بیاورد.
- اینجا چیکار داری؟ این چه وضعیه راه انداختی؟
دیوید قبل از پاسخ دادن کمی مکث کرد. مردمکهای مکانیکیاش به سرعت میچرخیدند.
- متوجهی منظورتون نمیشم. شما من رو میشناسید؟
کمی مکث کرد و دوباره پرسید:
- اسم این سیاره چیه؟
صدای هنک از پشت سر به گوش رسید:
- زمین.
دیوید تکان مختصری خورد؛ انگر که تعجب کرده باشد. زیر لب تکرار کرد:
- زمین..
چارلز به سمت هنک برگشت. هنک خاموش کردن شعلهها را تمام کرده بود و با نگرانی به آن دو نگاه میکرد. در جوابِ نگاه پرسشگر چارلز گفت:
- چارلز، فکر نکنم این اریک باشه.
چارلز میخواست چیزی بگوید که با حس برخورد پارچهای به پوست دستش، سریع برگشت و بازویش را به شدت عقب کشید. دست دیوید در هوا ماند. صاف ایستاد و گفت:
- اگه ایرادی نداشته باشه، مایلم که از خونتون یه نمونه بردارم.
چارلز از بین دندانهای بههمفشرده غرید:
- اریک، دوباره ازت میپرسم: این چه وضعیه؟
دیوید پرسید:
- اریک؟
چارلز به دست دیوید ضربهای زد و باعث شد وسیلهی درون دستش به کناری پرت شود.
- این مسخرهبازیها چیه؟؟
دیوید شمرده جواب داد:
- اسم من دیویده. من یه --
- «دیوید»؟! نمیخوام این چرت و پرتها رو بشنوم! یه توضیح درست و حسابی میخوام!
دیوید کمی صبر کرد به امید اینکه چارلز کمی آرام بگیرد، ولی وقتی دید سکوت فقط خشم او را شدیدتر میکند، دستش را بالا آورد و با آرامبخشترین لحن ممکن گفت:
- اگه فقط یک دقیقه بهم زمان بدی، همه چیز رو توضیح میدم. قول میدم بعد از شنیدنشون قانع بشی.
چارلز سر تکان داد و دستبهسینه منتظر ایستاد.
- من دیوید ام. یه ربات پژوهشی ساختهشده برای تحقیقات فضایی هستم و مبدأ ام سیارهی زمینه.
چارلز چشمهایش را تنگ کرد. به موهای بلوند دیوید نگاهی انداخت. دیوید ادامه داد:
- اگه بخواید میتونید خودتون سفینه رو بررسی کنید.
به پشت سرش اشاره کرد، جایی که سفینه حالا واضحتر دیده میشد. دیوید ادامه داد:
- توی مسیر سفر فضاییمون، به یه حجم کیهانی برخوردیم، که اینطور که از شواهد بر میاد، یه کرمچاله بوده و سفینه رو به یه بُعد دیگه از همون سیارهی زمین منتقل کرده. ولی من برای اطمینان حاصل کردن، به نمونهی خونتون نیاز دارم.
دستش را به سمت چارلز دراز کرد. نگاه چارلز بین دو چشم دیوید در رفت و آمد بود. کمی بعد، نفسش را با شدت از دهانش بیرون داد و پیشانیاش را خاراند.
- پس تو اریک نیستی. دیویدی.
- درسته.
- یه ربات از سیارهی زمین توی یه بُعد دیگه.
- صحیح.
- و نمیتونی فلزات رو کنترل کنی.
دیوید مکث کرد. چارلز احساس کرد که صدای مکانیکی محوی را شنید؛ انگار که چرخدندههای مغز موجود روبهرویش در حال پردازش باشند.
- نه. انسانهای این یکی زمین همچین کارهایی میکنن؟
چارلز زیر لب زمزمه کرد:
- فقط یکی از پلشتهاشون.
قبل از اینکه دیوید چیز دیگری بگوید، چارلز پرسید:
- از کجا بدونم تو واقعاً اریک نیستی و یه ربات به اسم دیویدی؟
دیوید با شنیدن لحن تمسخرآمیز چارلز لبخند محوی زد. حرص خوردن انسانها همیشه برایش جالب و سرگرمکننده بوده. زیپ و چفت و بستهای لباسش را باز کرد و دست چپش را از آستین بیرون آورد. آن را بالا گرفت و جلوی چارلز نگه داشت. چارلز به دست روبهرویش که از مچ بریده شده و سیمهایی که از داخل آن دیده میشد زل زد، و احساس کرد که حالش بد میشود. چرخید، چند قدم دور شد، و به دور و اطراف اتاق نگاه کرد. چشمهایش به شیشهی مشروب خورد که پشت مبل روی زمین افتاده بود، و به آن سمت رفت. به طرز عجیبی هنوز سالم مانده و کمی مایع داخلش باقی مانده بود.
دیوید نگاهش را از چارلز گرفت و دستش را به سمت هنک، که با کنجکاویِ مشتاقانهای تماشایش میکرد، دراز کرد. هنک با قدمهای آهسته به سمتش رفت، آستینش را بالا زد، و اجازه داد تا دیوید، نمونهای از خونِ زمینیاش را بگیرد.
YOU ARE READING
کُـرونـوس
Romanceخط زمانی 1: بعد از فیلم «فرست کلس»، و قبل از فیلم «روزهای گذشته ی آینده» خط زمانی 2: بعد از فیلم «بیگانه: کاوننت» اگه دو فیلم آخرِ سریِ بیگانه رو ندیدین، حتماً پیشنهاد می کنم که قبلش اونا رو ببینید. چون ممکنه اسپویل بشید و لذتی رو هم که باید از این...