Ziam
ابی اسمون با لکه های سفید خودش رو اراسته بود و طلایی خورشید با سخاوتمندی به زمین میتابید و درخشش هر رنگ رو دوچندان میکرد.
انعکاس درخشش خورشید روی سطح اب دریاچه چشمگیر بود و سبز سبزه ها و برگ های درختان پر رنگ تر شده بود.
حتی سبزه ها و درخت ها هم با رز های سفید خودشون رو برای این روز دوست داشتنی اماده کرده بودن.
میز و صندلی های چوبی با ساتن های سفید تزئین شده بودن و مهمون هایی که با لبخند های پاک نشدنی روشون نشسته بودن، نمیتونستن برای دیدن عزیزانشون صبر کنن.
همه چیز عالی بود، اونقدر عالی که باعث استرس زین که با فاصله به اون صحنه نگاه میکرد، شده بود.
پسر نمیتونست باور کنه که همه چیز بدون ایراد پیش بره، حتی اگه اعتماد کافی رو به هری و خواهرش برای مدیریت مراسم داشته باشه.
اون فقط عادت نداشت که مسائل درست پیش برن و یاد گرفته بود همیشه منتظر یه اتفاق مخرب باشه تا لبخند بزرگش رو از لب های صورتیش پاک کنه.
اما امروز، روز خاصی بود!
امروز قرار بود تنها روزی باشه که همه چیز درست پیش میرفت، امروز روز ازدواج اون بود!هری، لویی، ولیحا و نایل تمام جزئیات رو با دقت از نظر گذرونده بودن تا بهترین روز دوستاشون رو بی نقص رقم بزنن.
و امروز، بعد از 3 ماه پر فشار برای تک تک اونها، مخصوصا زین و لیام، روز موعود بود.
روزی که اون دو پسر بلاخره میتونستن بدون هیچ دغدغه یا ترسی، دست های هم رو محکم بفشارن و مطمئن باشن از اینکه عشق اهوراییشون، ابدی و پایداره!
صدای تقه ی در نگاه زین رو از منظره رو به روش گرفت و به در داد، جایی که هری با لبخند بزرگش وارد شده بود و سمت زین میومد.
هری_هی زی، همه چیز اوکیه؟ چند دقیقه ی دیگه ما باید بریم و اونجا منتظر شما بایستیم ولی نگران نباش پدرت برای همراهیت میاد
هری به صفحه ی سفید ساعتش نگاهی انداخت تا مطمئن بشه و بعد ادامه داد
هری_یچیزی حدود... 30 دقیقه وقت داری
زین لبخند بزرگی زد و سمت هری رفت دستاشو رو دور شونه ی پسر بلند تر حلقه کرد و محکم بغلش کرد.
با لحن قدردانی گفت
زین_مرسی هری... واقعا نمیدونم بدون شماها باید چیکار میکردم..
هری دوستش رو به بغل محکمی مهمون کرد و دستش رو دوبار به نشونه ی اطمینان روی کتف پسر کوبید و با لحن مهربونی گفت
هری_فکرشم نکن پسر، حالا که مارو داری!
از زین جدا شد و چشمکی بهش زد.
YOU ARE READING
Black My Mind
Non-Fictionاین فقط یه بوکه که بتونم ایده هایی که به ذهنم میاد رو به شکل وانشات توش بنویسم نمیدونم از چه شیپایی قراره باشه و اصن چه موضوعاتی قراره باشه و میدونم که دیر به دیر پارت میزارم ولی بهرحال... میخواستم که باشه پس هست!