Violence

87 9 12
                                    

_you little shit!

و بی مکث مشتش رو توی صورت پسر رو به روش فرود اورد و به فک اون کوبید که باعث جا به جا شدن فکش و چند لحظه گیج شدنش شد.

_من به تو اعتماد کردم حرومزادهههه!

از ته گلوش عربده کشید و بدون اینکه فرصتی به پسر بده به سمتش حمله ور شد و دستشو توی موهاش برد و سرش رو پایین اورد.
با بالا اوردن زانوش ضربه ای به بینی پسر وارد کرد که ناله ی بلندش رو در پی داشت.

جیمز بعد از رها شدن موهاش از چنگ لیام با صورت روی زمین افتاد و دستش رو روی بینی شکسته اش گذاشت و خیسی و گرمای خونی که از بینیش راه گرفته بود رو توی دستش حس کرد.

لویی که برای اروم کردن لیام همراهش اومده بود حالا از گوی های قهوه ای پسر که توی دریایی از خون شناور بودن، وحشت کرده بود و بعد از کمی فکر کردن با خودش متوجه شده بود که جون جیمز از جون خودش قطعا بی ارزش تره!
بهرحال کسی که خیانت کرده بود و علاوه بر لو دادن اطلاعاتشون به باند رقیب، به خودش جرئت نزدیک شدن به زین رو داده بود در حالی که لیام کاملا بهش اعتماد کرده بود جیمز بود، نه لویی!

سینه ی لیام بخاطر نفس های عمیق، تند تند و عصبی ای که میکشید به شدت بالا و پایین میشد و ابروهای پهنش به سختی توی هم گره خورده بودن.
انگشت هاش که مشت شده بودن بخاطر شدت فشار روشون سفید شده بودن و دندون هاش که روی هم فشار داده میشدن هر لحظه ممکن بود خورد بشن.

دست هاش رو بالا اورد و روی صورتش کشید و سعی کرد کمی خودش رو کنترل کنه.
سمت لویی چرخید و گفت
_بگو وسایلم رو بیارن

چشمای ابی رنگ لویی گرد شد و بعد از مکث کوتاهی گفت
_لی.. لیام
_حرفم رو تکرار نمیکنم تاملینسون!
صدای بلند و دورگه ی لیام سالن رو در بر گرفت.

لویی نگاهش رو روی خدمه ترسیده و البته زینی که اشک هاش بی مهابا از گونه هاش پایین میریخت چرخوند و در نهایت با دیدن هری با استرس توی نگاهش ازش کمک خواست.

هری سری تکون داد و لب زد
_انجامش بده

هری عاقل بود و البته که لیام رو خوب شناخته بود.
میدونست وقتی لیام عصبانی میشه کسی نمیتونه کاری انجام بده و عاقلانه ترین کار این بود که جلوی دستو پاش نپیچی و عصبی ترش نکنی.

لویی پلک هاش رو روی هم فشار داد و چند قدم فاصله گرفت.
گوشیش رو در اورد و شماره ی نایل رو گرفت.
بعد از 2 تا بوق صدای نایل توی گوشش پیچید.
_بله؟
لویی_وسایل لیام رو بیار
نایل_چ. چی؟
لویی_نایل ازت خواهش میکنم فقط سریع تر اون ساک لعنتی رو بیار تا همینجا هممونو نکشته!

نایل پشت تلفن بزاغ دهانش رو قورت داد و گفت
_ب... باشه الان میارم
لویی_مرسی
و تماس رو قطع کرد.

Black My MindWhere stories live. Discover now