خب ســــــــــــــــــــــــــلام کیوتیا(´∩。• ᵕ •。∩')
شرمنده دیر آپ کردم هیچ ایده ای نداشتمʕ´• ᴥ•̥'ʔ
زنگ در و زد و منتظر موند در باز بشه
وقتی در باز شد سرش و بالا آورد و به دوستش نگا کرد
یهو تهیونگ و کنار زد و پرید تو
•کجاست ته ها بگو بگو باز داشتی کی و میکردی که جواب تلفنام و ندادی ها
تهیونگ با آهن حق به جانبی گفت:
¢کیم جیمین نظرت چیه خفه شی و اعصابم و بیشتر از این خراب نکنی
•اوک اوکی فهمیدم الان از معدود وقتاییه که سگ میشی پس باید چیکار کنم
•درستــــــــــه اذیت کردن یه عدی بر کیوت که وقتی عصبانی میشه خیلی کیوت میشه هوم
¢جیمیــــــــــنی اذیتم نکن
•یــا تهته من شوخی کردم چرا گریه میکنی
¢جیمینی-فین-من..من-فین-دوباره کراش زدم-فین-
•اه کم فین فین کن حالم و به هم زدی حالا این یکی کیه
¢هق جیمینی اون خواننده یادته-فین-ساله قبل باهاش-فین-همکاری کردم
•همون رپره رو میگی
¢اوهوم با گروهش به آهنگ منتشر کرده خیلی خوبــــــــه هق میخوام باهاش بیشتر آشنا بشم هق ولی جیمینی فنا ممکنه ناراحت بشن
•تهته جونم گریه نکن باشه یکاری میکنم باهم یه برنامه داشته باشین ولی ته جون م تجربه نکن دلم میگیره
¢قول میدی چیمی
•اوهوم قول میدم ببر کوچولوماز تهیونگ خداحافظی کرد
به طرف هتل دریا رفت قصد داشت امشب یکی و به فاک بده
10 مین بعد←وارد هتل شد
وقتی یکی از خدمه اون و دید سریع به سمتش و اومد و یه تعظیم نود درجه کرد و دستش و به سمت آسانسور گرفت:بفرمایید آقای کیم،اتاقتون و آماده کردیم مثل همیشه طبقه آخر هتل هست و اونجا هم فقط سوییت شما است
بی حرف دستش و به سمت خدمتکار گرفت
خدمتکار وقتی دستدراز شده جیمین و دید فهمید که اون نمیخواد باهاش بره بالا و کلید و گذاشت توی دستش : بفرماییدکلید و گرفت به مست آسانسور رفت وقتی به طبقه آخر رسید پیاده شد و سمت تنها سوییت اون طبقه رفت
در و باز کرد و وارد شد و نیم نگاهی به اون سوییت انداخت
خوبه همه چی خوب بود و مرتببه آشپزخونه رفت و از یخچال یه سوجو در آورد
روبروی tv نشست و همزمان که یه درتماس فوقالعاده مضخرف و میدید سوجوش و سر کشید
و کم کم همونجا خوابش بردباصدایی زنگ سوییت در چشماش و باز کرد
یه اطرافش نگاه کرد تا ذهنش لود شه
وقتی فهمید ایو هال روی مبل خوابش برده بلند شد و نگاهی به ساعت انداخت
درسته برقا روشن مونده بودن و ساعت قابل مشاهده بود
ساعت 3:30 صبح بود
وات د فاک!..
کی همچین وقتی میاد زنگ جایی و میزنه
بیخیال فکراش شد و سمت در رفتدر و باز کرد و نگاهش و بالا آورد
شکه شده به کسی که روبروش بود نگاه میکرد.......♡خب به نظرتون کی پشت در بود؟:)
(نویسنده خود را به کوچه علی راست میزند)
به نظرتون اون دختر رپره که تهته ازش خوشش اومد کیه؟ممنون میشم اون ستاره کوچولو رو رنگی کنید و برام کامنت بزارید(✿ ♡‿♡)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
L̆̈ŏ̈v̆̈ĕ̈ B̆̈l̆̈ŭ̈ĕ̈
Любовные романыخب این اولین فیک منه و نمیدونم چطور میشه و من هیچ ایده ای برای ندارم و هروقت ایده ای داشته باشم مینویسم و خب هیچ اسپویلی هم نمیکنم چون خودمم نمیدونم چی میشه هیچ خلاصه ای وجود نداره😐🐈 𝒕𝒉𝒂𝒏𝒉 𝒚𝒐𝒖😄 ازتون ممنونم که این بوک و برای خوندن انتخ...