P̆̈Ă̈R̆̈T̆̈ 3

73 10 1
                                    

اون اینجا چیکار میکرد؟
چرا کره بود،الان باید آمریکا باشه نه کره
با خودش حرف میزد و سعی میکرد خودش بیخیال نشون بده
هیون‌کیا کی برگشتی چرا بهم خبر ندادی
/دیشب اومدم کره هه میخواستم غافلگیرت کنم
(چقدرم که غافلگیر شدم)
•اوه خب خوش‌اومدی
/هم مرسی
•قهوه یا چای
/قهوه رو ترجیح میدم
•اوکی الان میارم
به سمت آشپزخونه رفتم و قهوه ساز و زدم به برق

پرش زمانی٫٫
2سال قبل واشنگتن-آمریکا

•اسلحه ها آماده
:بله ارباب
•خوبه، آماده شین امشب ساعت 21:00 عملیات و شروع می‌کنیم
:چشم ارباب
با اشاره دستش بهش فهموند که از اون اتاق خارج بشه
سیگاری از توی جیبش در آورد و همزمان که روشنش میکرد به دوستشم تلفن کرد
بعد از نه بوق پی در پی
بلاخره جواب داد
•الو هیون‌کیا دوساعت دیگه عملیات شروع میشه تو کجایی
/اوه جیمینی نگران نباش خودم و یه عملیات می‌رسونم
و بعد
صدای بوق ممتد بود که توی گوش جیمین می‌پیچید

زمان حال٫٫

قهوه ها رو روی عسلیای کوچیک کنار مبل ها گزاشت و روبروی هیون‌کی نشست

•من هنوزم منتظر توضیحم هیونگ
/خب ببین جیمینا من اومدم اینجا که راجب شب عملیات باهات حرف بزنم
•خب بگو هیونگ می‌شنوم
/خب من مجبور بودم بهتون خیانت کنم اگه من اون کار و نمی‌کردم تورو تورو...
•من و چی هیونگ
/تورو میکشتن
و بعد صدای خنده های بلند جیمین بود که اون پنت هاوس و که روی بزرگترین هتل کره جنوبی بود پر کرده بود
درسته شما فکر میکنین گرفتن کیم جیمین به همین اسونیاست
نه خیلی خیلی سخت تر از اونیه که تصور کنید
•اوه هیونگ-همونطور که آثار خنده توی صورتش مشخص بود-واقعا واقعا فک کردی گرفتن من یه این آسونیاست
نه هیونگ اشتباه نکن تا وقتی خودم نخوام هیچکس نمیتونه من و گیر بندازه دیگه کشتن من که دیگه هیچی

•درسته جناب کوانگ هیون‌کی وقتی به فکر پول و طمعت بودی باید به الانم فکر میکردی

و بعد صدای تیری بود که درست وسط مغز اون کوانگ طمع کار هدف رفت.............♡︎






خب خوبین لابلیا خیلی دیر آپ کردم،متاسفم
یه سری مشکلات بود
روند داستان یکم کنده اما پارت های بعد جذاب تر میشه
ممنون میشم کامنت و ووت بهم بدین🙂💕
قلب این گربه سفید و گرم کنید با ووتاتون❤️

L̆̈ŏ̈v̆̈ĕ̈ B̆̈l̆̈ŭ̈ĕ̈Where stories live. Discover now