رنگ صورت جونگ کوک به کبودی میرفت و برای رها شدن از دست تهیونگ تقلا میکرد اما تهیونگ با همون چشم های قرمز فقط به تقلا های جونگ کوک زل زده بود
تهیونگ: با این کارا... تنبیهت سخت تر میشه... ددی رو پس زدن عواقب خوبی نداره بیبی
با اون صدای خش دار گفت وباعث شد روح جونگ کوک از تنش خارج بشه و بلرزه
کوک: هی.. ک.کیم لطفا....... دارم خف...
تهیونگ: ساکت جونگ کوک
تهیونگ جونگ کوک رو ول کرد و باعث شد پسرک ترسیده تند تند نفس بکشه و سعی کنه فرار کنه اما تهیونگ مچ دستش رو گرفت و دنبال خودش کشید.
اولش میخواست ببرتش و تو اتاق جونگ کوک حال پسر رو بگیره اما بعد دیدن آشپزخونه نظرش عوض شد و مسیر اونجارو پیش گرفت.
و ما اینور جونگ کوکی رو داریم که از فشاری که به مچش میومد در حال گریه کردن بود ...گریه ؟ بله اگر اون درد استخون شکن رو شما هم تحمل میکردید حتما گریتون میگرفت
کوک: آهه... لطفا... چیکار میخوای بکنی؟ هی
تهیونگ: بیبی؟ منتظر باش ... ندونستنش هیجان انگیزه
جونگ کوک با قیافه وات ده فاکی نگاش کرد که تهیونگ اون رو نشوند رو اپن ...
تهیونگ: چند دقیقه ساکت باش .... بزار فکر کنم برای روز اول و سرکشی بیبی چه تنبیهی خوبه؟
نظری نداری بیبی؟
جونگ کوک که از حرف ها و لحن حرف زدن تهیونگ احساس بدی بهش داده بود دهن باز کرد که باهاش مخالفت کنه اما تهیونگ زودتر دست به کار شد
تهیونگ: جونگ کوک... اگر حرفی جز روش تنبیهت داری ساکت باش
جونگ کوک ساکت شد و منتظر با چشمایی که براق شده بود به تهیونگ زل زد
تهیونگ نگاهش رو تو آشپزخونه چرخوند و با دیدن کفگیر فلزی که تو آبچکان بود نیشخندی زد .. رفت جلو و برش داشت و روبه کوک کرد و با دیدن ترسیدن جونگ کوک تک خند محوی زد
تهیونگ: خب ... جونگ کوکی ... خودت انتخاب کن ... میخوام اسپنکت کنم خودت بگو با دست بزنم یا این کفگیر...
و کفگیر فلزی رو به کوک نشون داد و ادامه داد
تهیونگ: با این ۶ تا میزنم اما با دستم.... ۱۵ تا ... حالا تو بگو
جونگ کوک با چشمای لرزون به جفت دستای تهیونگ نگاه کرد..
کوک: خب.. خب اوم... کفگیر؟
تهیونگ نیشخندی زد و تمام کرک و پرهای جونگ کوک ریخت
جونگ کوک با خودش فکر میکرد که چون اسپنک با اون کوفتی ۶ تا بود پس کارش حل بود و هیچ مشکلی نداشت اما زهی خیال باطل....
تهیونگ رفت و روی صندلی نشست و با دستش به رون پاش ضربه زد و منتظر به کوک نگاه کرد...
جونگ کوک که متوجه شد بود آروم از جاش بلند شد و سمت تهیونگ رفت و کنار پاش ایستاد ..تهیونگ دستش رو کشید و روی پاش خوابوند و بدون اینکه به کوک فرصت بده شلوارکش رو تا زانو پایین کشید و بوتی سفید و تپل جونگ کوک نمایان شد
هر دوشون پر سر و صدا آب دهنشون رو قورت دادن... یکی از خجالت و استرس و دیگری بخاطر اون هلویی که روبه چشماش بود.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و کفگیر رو بالا برد و با تمام توان رویکی از لپ های باسن کوک فرود آورد و منتظر شمارش کوک بود اما چیزی نشنید مشت آرومی تو کمر کوک زد و بالاخره صدای نفس کشیدن جونگکوک رو شنید و خودش هم نفسی از روی آسودگی کشید
تهیونگ: بشمر جونگکوک... وگرنه اضافه میشه
جونگ کوک که حال خوشی نداشت سعی کرد نشون نده که درحال گریه کردنه پس آروم شمرد
کوک: یک... اههه دو
تهیونگ بدون اجازه دادن به تحلیل های کوک هر شیش تارو زد و تموم کرد و جونگ کوک با شمردن آخرین ضربه با صدای بلندی گریه کرد
کوک: آخه .. آخه .. اه مگه چیکار کردم که انقد زدی ها؟؟؟ مرتیکه بیشعور تو... اهه فاک داری چیکار میکنی؟؟
جونگ کوک سوالش رو از تهیونگی پرسید که معلوم نبود چیکار میکنه
تهیونگ: بیبی... نمیدونی که... اوم... این خون مردگی که این پشت درست شده و این زخم های ریزی که ازش خون اومده چقد خوشمزست
با پایان حرفش لیسی دوباره زد و کارش رو ادامه داد اما با نشنیدن چیزی ازجونگ کوک نگاهی کرد و دید پسرک تو بغلش خوابیده . تک خندی زد و شلوارک کوک رو بالا کشید و همونطوری روی شونش انداختش و سمت دوتا اتاقی که تو خونه بود بالاخره یکیش اتاق خواب میشد...
در اولین اتاق رو باز کرد و از خوش شانسیش اتاق خواب بود . سمت تخت رفت و بیبی عسلی که داشت دلش رو میبرد و گذاشت روی تخت و جاذبه جاش کرد که بوتی هاش دردشون نیاد...
با در آوردن کتش و کمربندش کنار جونگ کوک جا گرفت و پتو رو روی خودشون کشید و به چشمای بسته جونگ کوک نگاه کرد ...
تلخندی زد و موهاش رو نوازش کرد
تهیونگ: جونگکوک کوچولو... نباید درگیر میشدی... نباید...اههه.فقط امیدوارم ازت خوشش نیاد و برای خودم بمونی... نمیخوام آخر کارم به خودکشی برسه... نمیخوام بهت وابسته شم... عاشقت بشم و یهو بیاد و بگه که هی پسر اون ماله منه... نزار عاشقت بشه و بشم... بد باش .... لطفا
خم شد و لب هاشو روی لب های کوک گذاشت و باعث شد جونگ کوک تو خواب ملچ مولوچی بکنه و ناخواسته تهیونگ رو ببوسه...
تهیونگ هم عقب کشید و با نگاه غمگینی پیش بیبی جدیدش خوابش بردخب سلامممممم... اینم پارت جدید
دوبار ترجمه کردم چون اولین بار پاک شد😔😂
خب.... دوستش داشته باشید💜💜💜💜
آها هرجا تناقض و. اشتباه دیدید بفرمایید درستش کنم🤍💜
YOU ARE READING
fake chat
RomanceLoving me is wrong فیک چت هستش کاپلشم ویکوک هستش🌝 نمیگم چی میشه🌚 خوشت اومد بخون نیومد نخون برو نظرم نده مرسی💜 ترجمه شده بازگردانی شده کاپل اصلی هونهان ∞تهیونگ یه خواننده اپرا و موزیسین و استاد هستش که جونگ کوک هم طرفدارشه و میخواد مخش رو بزنه. ته...