𝒃𝒍𝒖𝒆

282 30 10
                                    


صدای خنده هاشون بین موج هایی که خودشون رو به سمت ساحل حول میدادن گم شده بود.
دست هاشون بین قطره های خنک آب شور دریا میلغزید و خیلی اتفاقی همراه با باد شرجی تو آغوش هم سقوط میکردن‌.
با پرت شدن حجم زیادی آب روی صورتش،تعادلش رو از دست داد و داخل آب افتاد.
فلیکس با نگرانی سمتش حرکت کرد و چانی رو که حالا سر تا پا خیس بود رو بلند کرد.
"چانا حالت خوبه؟"
بنگ چان چشم هاشو روی هم فشرد و آب شوری رو که خیلی اتفاقی قورت داده بود رو مزه کرد.
نگاه نگران فلیکس هنوزم روی صورتش بود و قطره های خیس آب رو از روی صورتش جمع می‌کرد.
ناگهانی دست هاشو زیر پاهای فلیکس برد و توی آغوشش کشید.
فلیکس دادی از شدت هیجان کشید و دست هاشو محکم دور چان حلقه کرد.
"که منو خیس می‌کنی؟"
فلیکس ملتمسانه به صورت طلبکار و خندون چان نگاه کرد و لب زد.
"خواهش میکنم منو ننداز توی اب"
"ولی تو منو خیس کردی بیبی"
"قول میدم دیگه اذیتت نکنم ...وای چان ولم نکن"
"چی بهم میدی که نندازمت؟"
"هرچی که میخوایی بهت میدم...حتی حاضرم هودیتم بهت پس بدم"
چان لپ هاشو باد کرد. نگاه رضایت مندی به خودش گرفت و جواب داد.
"باشه..قبول هرچی که من می‌خوام میدی دیگه؟"
"آره ..باور کن قول میدم"
با قدم های بلند از داخل آب بیرون اومدن. شن های نرم روی پاهای خیسشون می‌چسبید و باد لرزی به تن هر دو نفر مینداخت. باید لباس هاشونو عوض میکردن و دوش می‌گرفتن.
با قدم های تند به سمت هتلی که فقط چند متر باهاشون فاصله داشت حرکت کردن تا از شر سرما و لباس های خیس خلاص بشن.

هوا تاریک شده بود،ستاره ها توی آسمون درحال درخشیدن بودن و ماه گرد و قلمبه ساحل تاریک رو روشن کرده بود.
فلیکس،توی تراس نشسته بود و مشغول نوشیدن چای سبزش بود که گوشیش زنگ خورد.
"میایی بریم ساحل؟"
نگاهی به دریا انداخت و مشغول جواب دادن به دوست پسرش شد.
"ما که تازه برگشتیم"
"می‌دونم ولی یکی بهم گفت که..."
آهی کشید و دوباره مشغول نوشتن شد.
"خیلی خب الان میام پایین"
اینکه اتاق هاشون جداگونه بود ناراحت کننده بود‌.
هودی کلفت و مشکی که از چان کش رفته بود رو پوشید و کلاهش رو سرش گذاشت.
بعد از پوشیدن دمپایی هایی هاش به سمت ساحل حرکت کرد.
چان با دقت تمام مشغول روشن کردن آتیش بود و متوجه  اومدن فلیکس نشده بود.
فلیکس،لب هاشو تو هم کشید و با قدم های آروم سمتش حرکت کرد.دست هاشو ناگهانی سمت پهلو های چان برد و محکم فشارشون داد.
پسرک بیچاره از شدت شوک سریع از جاش بلند شد و به دوست پسر شیطونش نگاه کرد.
فلیکس انگشت اشارش رو سمت چان گرفته بود و با صدای بلند مشغول خندیدن بود.
"یونگ بوکا خواهش میکنم دیگه منو اینطوری نترسون"
فلیکس به سختی خندش رو قورت داد و روی شن ها نشست.
"متاسفم ،خیلی بامزه شده بودی...داری چیکار میکنی؟"
چان نگاهش رو از چوب های روی هم چیده شده گرفت و به بسته مارشمالو اشاره کرد.
"میخواستم آتیش درست کنم تا مارشمالو کبابی بخوریم"
"پس تا وقتی آتیش درست می‌کنی منم چندتاشون رو میخورم"
بلافاصله مخالفت کرد.
"نههه،بیخیال آتیش بیا همینطوری بخوریمشون"
بسته بزرگ مارشمالو رو باز کردن رو هر دو مشغول خوردن شدن.
فلیکس مارشمالو خرگوشی شکل رو توی دستش گرفت و به چان نشون داد.
"اینو نگاه کن ببین چقدر شبیه چانگبین هیونگه...بزار عکسشو براش بفرستم"
گوشیش رو برداشت و مشغول عکس گرفتن از مارشمالو خرگوشی شد.
نگاه چان به مارشمالو طرح جوجه افتاد. میدونستم فلیکس چقدر این مارشمالو رو دوست داره و اجازه نمیده کسی بخورتشون.
" مارشمالو طرح جوجه هم داریم؟"
فلیکس با اخم مشکوکی به چان نگاه کرد.
"بهشون دست نزن"
چان مارشمالو رو توی دهنش گذاشت و با لبخند پیروزمندانه به فلیکس خیره شد.
پسرک کک و مکی گوشیش رو روی زمین گذاشت و به سرعت سمت چان هجوم برد.
"یاااا پسش بده"
دست هاشو بین دو طرف لب های چان گذاشته بود و محکم فشارشون میداد تا دوست پسرش مارشمالو مورد علاقش رو بهش پس بده.
چان دست هاشو دور گردن فلیکس حلقه کرد و بوسه محکمی روی لب های معشوقش کاشت.
"فلیکس هنوز یه عالمه مارشمالو دیگه اون تو هست که ممکنه توشون جوجه هم داشته باشه"
یونگ بوک تهدید آمیز نگاهش کرد.
"اونایی که شکل جوجه دارن من میخورم "
"خیلی خب"
همون طور که دنبال طرح مورد علاقش بود پرسید:
"برای مارشمالو خوردن گفتی بیاییم اینجا؟"
"نه می‌خوام یه چیزی نشونت بدم"
"چی؟"
"آهنگ جدیدم؟...برای تو؟"
*جدا؟ زود باش بخون می‌خوام گوش بدم ...اوه نه صبرکن فیلم میگیرم"
"یا لی فلیکس "
فلیکس ذوق زده دوربین گوشیش رو روشن کرد.
"بدو دیگه "
چان خنده ای کرد و سازش رو بیرون آورد.
"یه بار بیشتر نمیخونماا"
"زود باش بخون دیگه "
پسرک بزرگ تر صداش رو صاف کرد و مشغول کوک کردن سازش شد.
"خیلی خب"
"یا کریستوفر بنگ میخوایی کتک بخوری؟ زودباش بخون "
"اگر میدونستم ذوق می‌کنی بیشتر از این کارا میکردم"
نگاهی به فلیکس و دوربین گوشیش انداخت و مشغول خوندن آهنگ جدیدش شد.
دوبین گوشیش رو خاموش کرده بود و مشغول تماشای خوندن دوست پسرش شد و تا زمانی که آهنگ دو دقیقه ای تمام نشده بود دست از پلک زدن بر نداشت.
"چرا فیلم نگرفتی؟"
فلیکس جلو اومد و بوسه محکمی روی لب های دوست پسرش کاشت.
"ترجیح دادم توی ذهنم ثبتش کنم...من ستاره توعم؟از این به بعد باید بیشتر از این حرفا بزنی"
"تو آسمون منی،بدون تو انگار هیچ هوایی نیست هیچ ستاره ای و ماهی توی آسمون نیست.تو برای من مثل یه آفتابی"
فلیکس لپ های قرمز شدش رو زیر دستاش پنهان کرد.
"موهای تنم سیخ شد"
"شاید بعضی وقتا مثل برف و بارون و طوفان باشی...ولی تو همه جوره قشنگی درست مثل آسمون"
پسر کوچیک تر توی بغل دوست پسرش خزید و محکم بغلش کرد.
"تو هم برای من مثل زمینی...جایی که دوست دارم همش نگاهش کنم و تمام احساساتمو نشونش بدم...عصبانیتم..خوشحالیم ناراحتیم نگرانیم...دوست دارم تمام خودمو نشونت بدم...هزار بار بگم عاشقتم"
چان خنده ای کرد و لب های فلیکس رو بین لب هاش گرفتار کرد.
صدای بوسه هاشون هماهنگ با موج های آروم شده دریا بود.
"به چانگبین گفتم امشب بره پیش هیونجین بمونه"
"پس زودتر بریم تو سردمه"
"مارشمالو ها چی؟"
"مال پرنده ها؟"
"مال پرنده ها"

𝑺𝒌𝒛 𝑶𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕 𝑩𝒐𝒙 Onde histórias criam vida. Descubra agora