قبل از هر چیزی لطفا ووت بدین
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بعد ازحدود 2 ساعت دیگه به ایستگاه قطار رسیدیم و بعداز پیدا کردن کوپه با لیام و نایل و جیمز دوست نایل که بخاطر رتبه آوردن جیمز توی مسابقه ی مجری گری اومده بودن، وارد کوپه شدیم.
هر کوپه اندازه ۶ نفر جا داشت پس باید منتظر دونفره دیگه باشیم.
جیمز:هی شماها درباره جایی که میخوان ببرن ماروچیزی میدونین؟
لیام: الان سرچش میکنم
گیتار لیام که داشت توی شکمم فشار میاوردو زیر صندلی گذاشتم.
_نای این گیتارتو تا اینجا آوردی یه بارهم یه چی نزدی ببینم.
نایل:خوب لو اگه ازین 12 ساعت تا رسیدن به فرانسه جون سالم به سر ببرم قول میدم برات گیتار میزنم.
بهم چشمک زد و خندید.
لیام سرشو از گوشیش در آورد و بعد از صاف کردن صداش بلند خوند:
لیام:نمیدونم کجا میوفتیم اما این یکی خیلی خوبه.. کولمار دهکده ای بزرگ در یک شهر در ایالت آلزاس...
این دهکده در طول زمان تغییر و توسعه زیادی پیدا کرده است؛ اما هنوز هم میتوانید از قدم زدن در خیابانهای قدیمی آن لذت ببرید و عاشق خانه های رنگارنگ و تزئینات چوب و الوار آن شوید و خود را صدها سال قبلتر در آلزاس تصور کنید. بلاه بلاه بلاه از همینا نوشته دیگه اره قراره بریم یه شهره قشنگ بسه همین.
خندیدیم وقرار بود از انگلیس تا فرانسه رو با قطار بریم و حدود 400 نفر توی این سفر بودن که هر گروهی توی یه شهر از ایالت میره و این به شانست بستگی داره کجا بری ...کشورایی که توی مسابقه بودن زیاد نیستن..انگلیس،آلمان؛ایتالیا و خود فرانسه بود که هزینه یسفر با اوناس .
در کوپه باز شد و دو نفر وارد شدن.
پسری موپرکلاغی کمی بلند و چشمای طلایی با قد متوسط که لباسای سرتاپا مشکی دستای تتو خورده و گوشواره ای که به گوشش زده وارد شد...خوب باید بگم... واو اون زیباست!
اون اروم سلام کرد و بی صدا دنبال جای خالی گشت و اومد کنار من نشست ..
کسی که پشت سرش اومد رو نگاه کردم اون یه دختر لاغر با موهای طلایی و چشمای آبی داشت ؛اونم تتو داشت وبا لباسایی که پوشیده بود میتونستی طرحای مختلفیو روی بدنش ببینی..... اون درست کنار جیمز نشست.
دختر: سلاااام به همگیی من اما هستم میتونین امی هم صدام کنین ، اینم بیبیِ من زین هستش...امیدوارم تا اخر سفرمون باهم لحظه های خوبیو بگذرونیم.
بیبیِ من؟؟؟اوه شت کاپل...از کاپلایی که توی مسافرت باهات میان متنفرم ؛اونا همش تو دهن هم دیگن.
YOU ARE READING
Lost Soul
Action_این جا جایی برای تو حرومزاده با افکار مسخره نیست. و بعدش از بالاترین طبقه آسمون به اخرین طبقه جهان پرت شد. سرزمینی که به اندازه خونه قلبش نرم نبود و پاهاشو خراش میداد، و آسمونش همیشه خاکستری وگرفته بود ،اما هیچ وقت بارون نمیبارید تا مبادا موجودات...