دستمو گرفتو بلندم کرد کوبوندم ب دیوار و یه مشت خابوند تو صورتم ایقد دردناک بود ک سرم گیج رفت و همون مشت کافی بود تا از حال برم
جسه من ریز بود ظریفو شکننده...چیکار میتونستم بکنم جز تسلیم شدن؟یه پسر دیگه ک کوتاه بود و مثل من ظریف بود اما یکم تیپش ب خلافکارامیخورد اومد نزدیکم و مشتی زد تو صورتم زورش زیاد بود با اینکه مث من جثه ریزی داشت اما عضله هاش بیشتر از من بود
یقمو گرفتو لب زد
+حق نداری نزدیک به دوست پسره من بشی
_از چی صحبت میکنی
+اطراف جئون نگرد عوضی که میکشمت البته اگر الانم بگذرن ازت باید خداتو شکرکنی
شوکه شدم
جئون دوست پسر داشت؟
یعنی چی
_جئون دوس پسر داره؟
+احمق کل مدرسه میفهمن که من دوس پسرشم چند ساله
واونیکی پسره اومد نزدیکم رهبرشون
و گفت
+ینی هیچوقت اسم کوکمین توی مدرسه بگوشت نخورده؟
_نه
خندید
+یااااا تو خیلی پرتی هرزه اونا ی کاپل معروفن توی مدرسه اونا به اسم عاشقای همیشگی معروفن اما تو به اسم هرزه معروفی میدونی؟تو یه بیبی کوچولویه جنده ای ک میتونی دیک تمام پسرای مدرسه رو بخوری و بکنی توی خودت اوکی؟
اشکم سرازیر شد...
_من هرزه نیستم
+اوه ملوم میشه اخر که هستی یا نه
_من هرزه نیستم و کوک هم عاشقمه منم عاشقشم
با خشم توی چشماش گفتم
اونیکی پسره ک فهمیدم جیمینه اسمش اومد و با لگد زد تو شکمم جمع شدم از درد ب خودم
و چندین تا مشت نسارم کرد
مزه خون توی دهنم جا خوش کرد و نمیتونستم درست نفس بکشم
+عوضی چطور جرعت میکنی این حرفو بزنی ها؟
و پشت هم میزد منو
همچی داشت تار میشد
رهبرشون اروم گرفت جیمینو
جیمین+ولم کن شوگا بزار بکشمش این جنده رو
آه اسم اونم شوگاس اوکی
شوگا+الان بی دلیل میمیره بزار دلیل بهتری باشه برای مرگشتار میدیدم
و جیمین ی لگد دیگه نسارم کرد و رفتن
نمتونستم تکون بخورم از دهانم خون میومد بدنم شدیدا درد میکردو تیر میکشید زمین پر از رد خون من شده بود
همینطوریشم تغذیه خوبی نداشتم و بخاطرش بدنم زیر خط سلامتش بود
دنیا دور سرم میچرخید
با هر زوری کداشتم از جام پاشدم زنگ کلاس خورده بود و همه سر کلاس بودن
اروم از در خارج شدم
و رفتم سمت پله ها جون توی بدنم نبود
چند لحظه سرم گیج رفتو پاهام سست شد
از پله ها افتادمپایین
و باز با اخرین توانی که داشتم داشتم حرکت میکردم
حس اضافه بودن توی این دنیا داشتم
صدای کوک رو شنیدم داشت اروم ک حرکت میکرد از دور دیدمش
با اون پسره جیمین
ک دارن همو میبوسن...
دنیا رو سرم خراب شد
اروم حرکت کزدم نمیخواستم کسی اینطوری ببینتم
داشتم از هوش میرفتن
پشت چمنا و درختا جایی که کسی نمیاد تسلیم شدم و همجا تاریک شد
YOU ARE READING
My heartbeat
Fanfictionو ارزو میکردم ای کاش اینطور نبود... تهیونگ یه پسر با یه زندگی خیلی بد توی یه مدرسه که همه فک میکنن زندگی خوبی داره و جئون جونگکوک سال بالایی تهیونگ پولدار و قلدر کسی که تهیونگ عاشقشه اما جئونی که مادام قلبشو میشکنه این مدرسه و این عشق اشتباه قرار...