◽️▪️جونگین کیفش و گوشه اتاق پرت کرد و بدون اینکه لباسش و عوض کنه بدن خستش و روی تخت انداخت ، ذهنش هنوز درگیر حرف های اقای هان بود ، اون درخواست و حرف های عجیبی که میزد باعث میشد حس کنجکاوی مثل خون داخل کل بدنش جریان پیدا کنه
تمام حرف های استاد هان ثابت میکرد بیشتر از اونی که بتونه تصورش و کنه در مورد لی مینهو اطلاعات داره و اینکه جای دفترچه خاطرات اون مرد رو هم میدونست نشون میداد قبلا باهم ارتباط نزدیکی داشتن اما اقای هان چه نسبتی میتونست با لی مینهو داشته باشه؟
جواب هرچی که بود جونگین باید برای گرفتنش سه روز صبر میکرد و این باعث کلافگیش میشد
لی مینهو نویسنده بزرگی بود و ماجراهایی که در اواخر عمرش تجربه کرده بود قطعا باعث میشد زندگی جالبی براش رقم بخوره هر چند که اخرش پایان خوبی نداشت اما یه پایان بد هرگز نمیتونست کل داستان و سیاه کنه
با صدای باز شدن در و جیغ ذوق زده و دخترونه ای که از بیرون اتاق امد لبخند بزرگی روی صورت جونگین نقش بست ، از روی تخت بلند شد و به سرعت از اتاق خارج شد که با برادرش درحالی که دخترش رو داخل بغلش گرفته بود و داشت کفش های دختر بچه رو در میورد رو به رو شد
-عمو اینییی
دختر بچه با دیدن جونگین شروع به دست و پا زدن کرد و پدرش و مجبور کرد روی زمین بزارتش، قدم های کوچیک و سریعش و سمت جونگین برداشت و ثانیه ای بعد داخل اغوش گرمش فرو رفت
جونگین دختر و بلند کرد و بوسه سبکی روی موهاش نشوند
-بورا کوچولوی من حالش چطوره؟
بورا دستاش و دور گردنش حلقه کرد و بوسه ارومی به گونه جونگین زد
-بورا دلش برای عمو جونگینیش تنگ شده بود
خنده ارومی کرد و پیشونی دختر بچه رو بوسید
-عموهم دلش برای توت فرنگی کوچولوش تنگ شده بود حالا بگو ببینم امروز چطور بود؟
بورا خنده بلندی کرد و بعد از نگاه کوتاهی به پدرش که هنوز درگیر بند کفش هاش بود انداخت سرش و نزدیک گوش جونگین برد
-همون اقا گندهه امروز باز امده بود اپا رو ببینه و وقتی دید اپا بهم بستنی نمیده یواشکی برام بستنی خرید و گفت این یه راز باید بین خودمون بمونه و به اپا نگم
جونگین چهره ی متعجبی به خودش گرفت و با لحنی که انگار شوکه شده گفت
-پس بورا کوچولو با اقا گندهه الان یه راز دارن که اپا فلیکس نباید در موردش بدونه؟
دختر بچه سرش و به نشونه تایید تکون داد
-من چه چیزی رو نباید بدونم؟
YOU ARE READING
phantom pain
Romanceدر پزشکی دردی وجود دارد بنام فانتوم پِین که به آن درد خیالی هم گفته میشود ؛ اما خیالی نیست. بیمار واقعاً درد میکشد اما از عضوی که دیگر نیست. مثل پایی که قطع شده یا انگشتی که جایش بین بقیه انگشت ها خالیست. انگار فرد نگاه میکند به جای خالی چیزی و درد...