part 05

110 41 8
                                    


◽️▪️

ساعت نزدیک 1 شب بود و هیونجین و جونگین هر کدوم داخل اتاق خودشون به نوشته های داخل دفتر فکر میکردن
اون دفتر بیشتر به جای اینکه خاطرات زندگی لی مینهو و بیان کن مشغول ستایش ذره ذره ی وجود معشوقش بود

هیونجین واقعا میخواست ادامه ی داستان مینهو رو بخونه تا حالا چیز های زیادی رو در مورد معشوقش فهمیده بودن و شوکه کننده ترینش پسر بودن اون فرد بود

لی مینهو قطعا دیوونه بود که داخل اون زمان وقتی هنوز خیلی ها مخالف عشق دوتا پسر بودن عاشق یه پسر 19 ساله شده بود

با صدای اروم در هیونجین از فکر کردن دست برداشت و از روی تخت بلند شد و بدون اینکه به خودش زحمت لباس پوشیدن بده با بالا تنه ی لخت سمت در رفت و در باز کرد و خب قطعا این کیوت ترین صحنه ای بود که میتونست اون موقع شب ببینه

جونگین با موهای بهم ریخته در حالی که لباس خواب سفید رنگ گشادش و پوشیده بود و بالشش و بغل کرده بود با چشمای متعجب به بالا تنه ی هیون خیره شده بود و بعد از چندبار پلک زدن و درک اینکه به چی زل زده گونه هاش رنگ گرفت و بالشش و داخل صورت هیونجین کوبید

-مرتیکه عوضی برو لباس بپوششش

لبخند هیونجین که با دیدن جونگین روی لبش نقش بسته بود محو شد اون بچه این موقع شب امده بود به اتاقش و انتظار نداشت که با لباس یقه اسکی ببینتش؟ اون قبلا به جونگین در مورد عادت بدون لباس خوابیدنش گفته بود

-نمیخوام لباس بپوشم

جونگین این بار بالشش و داخل سر هیون زد و بعد از کنار زدنش از جلوی در وارد اتاق شد

-اصلا نپوش به درک

با پرویی تمام روی تخت دونفره ی هیونجین نشست و بالشش و کنار بالش پسر بزرگتر گذاشت

-نمیتونستم بخوابم باید ادامه ی داستان لی مینهو رو بخونم ، میخوایی تا صبح همونجا وایسی؟

هیونجین دفتر خاکستری رنگ و از روی میزش برداشت و کنار جونگین نشست، خودش و به پسر کوچیکتر نزدیک تر کرد و دست پسر و کشید که باعث شد داخل بغلش بیفته و جونگین بدون هیچ اعتراضی جاش و داخل بغل هیون درست کرد و منتظر موند تا پسر شروع کنه

- احمقانه بود که احساس میکردم او هم همان احساس من را دارد؟ اگر او هم عاشق نبود بر لبانم بوسه نمیزد او هم عاشق است من اطمینان دارم تنها مجنون این داستان من نخواهم بود

(متنی که در این " " قرار میگیره خاطرات مینهو هست)

" هوا سرد بود اما مینهو نمیخواست به داخل ساختمون بره و همراه بقیه مهمون ها بنوشه ترجیح میداد داخل این هوای سرد به تماشای ماه بشینه و مثل همیشه زیباییش و ستایش کنه ولی چشم هاش دیگه ماه و به زیبایی قبل نمیدیدن و مینهو بهشون حق میداد

phantom painWhere stories live. Discover now