✢ 𝐏𝐚𝐫𝐭 2 ✢

67 12 12
                                    

+کارمون؟

دستم و جلو کشید و وادارم کرد روی میز بشینم.
سرش و نزدیک گردنم اورد و نفس عمیقی کشید که باعث شد یکم بلرزم و خودم و جا به جا کنم.

_اوهوم کارمون..

مکث کوتاهی کرد و ادامه داد

_دلم برای عطر تنت تنگ شده...

بوسه ای روی گردنم گذاشت

_برای آغوش گرمت...
یا وقتایی که با التماس نگاهم میکنی...

با فهمیدن منظورش گونه هام گر گرفت و دمای بدنم بالا رفت. حدودا دو هفته بود که سرش با کاغذ بازیا و تغییر دکوراسیون بار شلوغ بود و وقتی خونه میومد به قدری خسته بود که مستقیم یه دوش می‌گرفت میخوابید بنابراین وقتی برای کارای دیگه نداشت اما الان که تغییر دکوراسیون تموم شده بود وقت آزاد بیشتری داشت.
دستم و دور گردنش حلقه کردم و با شیطنت نگاهش کردم.

+اوممم جدی؟ دیگه دلت برای چی تنگ شده؟

_وقتیایی که از...

منتظر ادامه ی حرفش بودم که دیدم ساکت شد.
رد نگاهش و گرفتم و به جونگکوکی که دست به سینه به ما نگاه میکرد رسیدم



𝐽𝑢𝑛𝑔𝑘𝑜𝑜𝑘 :

+ببخشید مزاحم حرفای خصوصیتون شدم ولی در جریان هستین که این یه خونه ی مشترکه و اینجاهم آشپزخونست؟

با قیافه ای که مثلا عصبانیه نگاهشون کردم که شاید خجالت بکشن یکم از هم فاصله بگیرن اما مثل اینکه اصلا واژه ای به نام خجالت و نمیشناسن

_خب که چی؟

وات؟؟! با قیافه پوکر به یونگی هیونگ که خیلی خونسرد کمر جیمین و گرفته بود نگاه کردم و بیخیال از کنارشون رد شدم.
در یخچال و باز کردم با دیدن یخچال خالی اه از نهادم بلند شد،نه غذا هست نه حتی دوتا دونه میوه!
یخچال کاملا خالی بود،دوباره برگشتم سمت اون دوتا،طلبکار به جیمین هیونگ نگاه کردم که از روی میز اومد پایین،لپامو گرفت و محکم کشید

_اخیـی کوکی کوچولوی ما گشنشه؟ نگاش کن

بعد به لب و لوچه ی اویزونم اشاره کرد و زد زیر خنده

+هیــونگ! بابا من گشنمه به فکر خودتون نیستین به فکر من باشین

بعد با انگشتم به یونگی هیونگ اشاره کردم

+ایشون مثلا میخواست املت بپزه حداقل از گشنگی نمیریم ولی به جاش یکار کرد کلی انرژی مصرف کنم و بیشتر گشنم بشه

_هن؟خب یچی سفارش میدادی واسه خودت بچه

+نمیخوام، از غذای بیرون خسته شدم بابا دلم غذای خونگی میخواد

_اوه ببخشید که نمیتونیم براتون غذای خونگی بپزیم شاهزاده میخواین براتون خدمتکار شخصی استخدام کنم؟

𝔅𝔬𝔬𝔩𝔡𝔶 𝔐𝔞𝔯𝔶 || 𝐕𝐊𝐎𝐎𝐊Où les histoires vivent. Découvrez maintenant