پارت دوم

51 13 0
                                    

تایپ شخصیتی چانیول و بکهیون از روی دو نفر نوشته شده و اکثر دیالوگ‌های ماندگارشون حرف‌های روزمره‌ای که اون دو نفر درواقع به هم گفتن دو دوستی که این جمله‌های زیبا رو‌ رقم زدن. اینطور نیست که کپی کرده باشم یکی از اون طرفین خودمم:))

این فکت رو‌ از حالا گفتم که ذهنیت بازتری بهش داشته باشید.

چانیول:ENFJ با وسواس فکری

بکهیون: ENTJ

^ من و از خودم بیرون نکش، اجازه بده سرگرم غم بمونم!^

نگاه پر التماسش رو به مرد دوخت. نفس کم میاورد برای حرف زدن در مقابل چیزی که شنیده بود.نمیخواست بشنوه ببینه گوش بده!

نمیشد فرار کنه؟!

نمیشد جسارت به خرج بده نترس باشه و دست بکشه از همه چی؟!

هوای سئول همیشه همینقدر سرد و ترسناک به نظر می‌رسید یا امشب که بکهیون احساس تنهایی می‌کرد در مقابل کسی که تنها دوستش بود همه چیز انقدر گرفته بود؟!

:خواهش میکنم...خواهش میکنم اینکارو نکن!

_نمیخوام آزارت بدم بکهیون من نمی‌خوام یه کسی باشم عین بقیه من....

چند قدم از مرد فاصله گرفت و نگاهش رو به اطراف دوخت.

بکهیون نمی‌خواست اسیر احساسات بشه، نمی‌خواست با قبول کردن فرد مقابلش به رابطه‌ی دوستی و عالی که داشته صدمه بزنه. چرا لیونگ‌هه نمی‌فهمید که جایگاهش به عنوان یک دوست برای بکهیون ارزشمند‌تره؟!

:حرف نزن! هیچی نگو خواهش میکنم...

_بکهیون دوست دارم! اجازه بده کنارت بمونم من قول میدم...قول میدم عاشق شدن و بهت یاد بدم قول میدم کنارم حس بدی نداشته باشی، من هیچوقت...هیچوقت تنِ فرشته‌‌ی بی نظیرم و کثیف نمی‌کنم! با دلم راه بیا بکهیون قبولم کن خواهش میکنم نذار تو آتیش و حسرت نداشتنت بسوزم...

:تمومش کن هیونگ تمومش کن!!!

تاثیر تاریکیِ آسمون شب بود یا خلوتی ِ کوچه‌ی تاریک که قلب لیونگ‌هه مچاله شد با شنیدن حسِ انزجارِ لحن صدای بکهیون!

بکهیون خسته به نظر می‌رسید با اینکه انرژی زیادی تو بدنش ریشه داشت. درمونده و غمگین‌تر از همیشه با شونه‌هایی که انگار بار سنگینی روشون نشسته بود و حالا نتپیدن قلبش رو حس می‌کرد، طوری که انگار یخ زده و قصد پمپاژ خون نداره. خیره شده به سایه‌ی بلند مردی که روی زمینِ کوچه افتاده بود و هر ثانیه وحشت و ترس رو بیشتر در وجودش در عوضِ انرژیش تحمیل می‌کرد.

QuestionMarkWhere stories live. Discover now