حینی که پستونک شیشه شیرشو مک میزد زنجیر قلاده اشو کنار بدنش توی دستش گرفت و در اتاق سوجینو باز کرد
وقتی دختر بزرگ ترو دید نگاهی به صفحه ی گوشیش انداخت وقتی فهمید تو لایوه لباشو جمع کرد، یکم روی پاهاش جا به جا شد تا اونو ببینه و تمومش کنه ولی با بی توجهیش اخم کمرنگی کرد
شیشه شیرشو روی عسلی گذاشت و لبه ی تختش نشست پاهای لختشو باز کرد و زنجیر قلاده اشو بین پاهاش که پیراهن کوتاه حریر تا بالای رونشو میپوشوند انداخت
پیراهنشو بین انگشتاش جمع کرد و بالا کشیدتش، با نمایان شدن پوسی شیو شده ی کوچیکش انگشت فاک و اشارشو بهم چسپوند و دور سوراخش کشید
نگاه منتظرشو از سوجین برنمیداشت، انگشتای پاشو به ساق پای اون رسونده بود و لسمش میکرد و با بی قراری پوسیشو نوازش میکرد تا توجهشو به خودش جلب کنه
سوجین سرشو به سمت صفحه گوشی برگردوند تا فنا از حال درونیش بعد از دیدن دوست دخترش با شیشه شیر و قلاده و اون لباس سکسی تنش با خبر نشن ولی تموم حجم کامنتا پر شده بود از اینکه صدای در اومد و پشت در کی بوده
- یوربون استفای کیوب حتی تو روزای تعطیلم سخت کار میکنن ولی من حق ندارم دوربینو برگردونم تا شماهم ببینید ک چقدر سخت تلاش میکنن!
کلمه های آخرشو محکم تر و با دندون قروچه گفت و نگاهش روی پوسی دختر کوچیک تر قفل شده بود که چطور انگشتاش دور اون حفره ی کوچیکش کشیده میشد و فکر اینکه دستای خودش باید اونجا باشه!
درحالی که داشت به سوالای نورلندس جواب میداد پای بیبیشو حس میکرد ک برخورد میکنه به ساق پای خودش و جریان خونو تو بدنش شدید تر میکنه..
نفسشو قورت میده و سعی میکنه نادیده اش بگیرهکامنت : میوه مورد علاقه ات چیه؟
- هلو
کامنت : شوهوا چه بوی میده؟
- بوی هلوی نرم!دختر کوچیک تر از حرفش ذوقی کرد و برای به بازی گرفتن تحملش مشتاق تر شد پس سرشو روی شونه اش خم کرد و همونطور که شصت پاشو رفت و برگشتی روی پای سوجین میکشید
نگاهشو روی صورت هاتش قفل کرد روی زانوهاش قرار گرفت و انگشتای کوچیکشو زیر پوسیش تنظیم کرد
طوری که انگار هرلحظه قراره توی حفره اش فرو برن و بفاکش بدن نگهشون داشت و پوسیشو دایره وار روشون به چرخش درآورد
حرکت انگشتاشو روی پوسیش ادامه داد و با سرانگشتاش پریکام روی سوراخشو جمع کرد و دستشو بالا آورد برای اینکه سوجین واضحا ببینه خیسه
نگاه دختر بزرگ تر به صفحه اسکرین لایو نشون میداد ک هنوز ده دقیقه گذشته و نمیتونه به این زودی لایو رو قطع کنه برای همین لحظه ای از صفحه عقب رفت و رو به شوهوا لب زد که تمومش کنه!
وقتی تو کارد برگشت لبخند ساختگیشو حفظ کرد و حرفشو ادامه داد
YOU ARE READING
VILLAIN DIES | 𝘚𝘰𝘰𝘚𝘩𝘶 𝘖𝘯𝘦𝘚𝘩𝘰𝘵
Fanfictionشوهوا : دوسم داری؟ سوجین : تو دیشب رو تخت من خوابیدی! هر چپتر حاوی یه وانشات جداگانه اس و رده سنی +18 این داستان صحنه های اسمات خیلی بازی داره که به همه پیشنهاد نمیشه...