روی تشک تخت خواب سوجین دراز کشیده بود و پوتوشو بغل کرده بود تا بوی اونو کامل به ریه هاش بفرسته حتی واسه خودشم عجیب بود که این ساعت از روز چرا اینقدر هورنی شده...!
بقیه اعضا برای تمرین رفته بودن اما شوهوا بخاطر تبش مجبور بود تنها توی خوابگاه بمونه...
با بی حالی در حمام اتاق مشترک خودش با سوجینو باز کرد و حوله شو آویزون کرد و با افتادن تیشرت و شلوارک کوتاهش روی زمین لباس زیراشو درآورد و زیر دوش قرار گرفت تا شاید دوش آب سرد بتونه تبشو پایین بیاره
فارغ از اینکه تب خواستن اون دختر سکسی بیشتر از قبل توی بدنش به حرکت در اومده بود و تو حالتی که چشماشو بسته بود میتونست تصور دقیق تری از اون بدن بی نقص داشته باشه...
سوجین که زودتر از بقیه تمرینو تموم کرده بود تا بیاد و به شوهوا سر بزنه با ندیدنش توی اتاق پیش خودش گفت اما اون که تب داشت و نمیتونست جایی بره...
که صدای ناله ضعیفی از سمت حمام توجهشو جلب کرد قدماشو بلند کرد و پشت در حمام وایستاد اما قبل اینکه فرصت کنه کلمه ای به زبون بیاره با زمزمه های آروم شوهوا مواجه شد و ناله های آرومی که اسم اونو صدا میزدن
- سو...سوجین..آههه...ه!!
دختر با شرایط موجود و نگرانی که توی ذهنش به وجود اومده بود دستشو روی دستگیره در محکم کرد و با باز شدنش توی چهارچوب قرار گرفت
دیدن یه شوهوا برهنه و بدون لباس توی اون حالت به اندازه ای کافی بود که گرما رو تو رگای سوجین به جریان بندازه اما جوری که دختر کوچیک تر با چشمای بسته و نیدی اسم سوجینو ناله میکرد چیزی نبود که واسه عادی جلوه دادنش خودشو آماده کنه
با تردید قدمی برداشت و دستشو روی گونه شوهوا گذاشت تا سرشو بالا بیاره و از حالش مطمئن بشه .. و دیدن چشماش که هنوز بسته بودن باعث شد اخمی ناشی از تمرکز روی صورتش شکل بگیره و اسم دخترو محکم به زبون بیاره
- شوهوا...؟ داری منو نگران میکنی.. چشماتو باز کن!
میتونست ببینه سر دخترک روی دستش خم میشه و بهش تکیه میکنه اما اینکه چشماشو باز نمیکرد و بجز زمزمه های کوتاهی که داشت حرفی نمیزد نگرانی سوجینو چندبرابر میکرد با حس سنگین شدن بدن شوهوا دستاشو زیر تنش نگه داشت و سعی کرد بدنشو بین دستاش بلند کنه...
بدن لرزون دخترکو بین پتو روی تختش گذاشت گوشیشو برداشت و شماره منیجرشونو گرفت تا سریع یه دکتر بفرسته...
"نیم ساعت بعد"
در حالی که با دخترا بالای سر شوهوا وایستاده بودن با انگشتای دستش ور میرفت تا نگرانی بیش از حدشو از بقیه مخفی نگه داره و به حرفای دکترش گوش سپرده بود
ВЫ ЧИТАЕТЕ
VILLAIN DIES | 𝘚𝘰𝘰𝘚𝘩𝘶 𝘖𝘯𝘦𝘚𝘩𝘰𝘵
Фанфикشوهوا : دوسم داری؟ سوجین : تو دیشب رو تخت من خوابیدی! هر چپتر حاوی یه وانشات جداگانه اس و رده سنی +18 این داستان صحنه های اسمات خیلی بازی داره که به همه پیشنهاد نمیشه...