[ این قسمت : آخرین فرصت ]
بعد از اینکه تهیونگ با نادیده گرفتنِ پسرخالش و جواب ندادن بهش، رید به جونگکوک و نقشهای که بنگتن تدارک دیده بودن، پسر نتونست نگاههای دلسوز و پر ترحم جمعیتی که اونجا بودن رو تحمل کنه پس پا به فرار گذاشت و توجهی به دوستاش که بین جمعیت داشتن دنبالش میگشتن نشون نداد چون نیاز داشت که تنها باشه.
هرچند اونقدری خوششانس نبود که یه مکانِ خالی از مردم برای زار زدن پیدا کنه، نمیخواست با کسی چشم تو چشم بشه یا حرف بزنه چون حس میکرد فقط بدتر خرد میشه پس بعد از کلی دوندگی و فرار از ملتی که انگار با تمسخر بهش زل زده بودن، از مدرسه خارج شد و در نهایت خودش رو به مکانی که کسی اون طرفا آفتابی نمیشد، یعنی چاهِ پشت مدرسه رسوند.
اصلاً براش مهم نبود اگه اونجا روح داشت یا چند نفر به قتل رسیده بودن -طبق شایعه های مدرسه- تنها چیزی که میخواست کمی تنهایی بود. نفس زنان خودشو به کنار چاه رسوند و بغض به گلوش چنگ انداخت.
+ خدایا چرا اینکارو با من میکنی؟ من که همیشه پسرِ خوبی بودم، به حرف مامان بابام گوش دادم، شبا زود خوابیدم، دمپایی توالت رو خیس نکردم، به وسایل کسی دست نزدم، همیشه هم بعد از شام ظرفا رو شستم، پس چرا؟!
با دلی پر و شکسته لگدی به زمین کوبید که البته با دردی که تو پاش پیچید، ناله کنان زانوشو بغل گرفت و چشمهای اشکیش رو به آسمونِ آبی بالای سرش دوخت.
+ خدایا، تو راضیای من اینقدر اذیت شم؟
مثل همیشه آب از آب تکون نخورد، گاهی وقتها با خودش فکر میکرد کائنات باهاش دشمنی دارن و خدا هم گذاشتتش رو سایلنت تا صداشو نشنوه ولی بعدش بابت چنین تفکری به توبه میافتاد و تمام مدت زیرلب عذر و پوزش میطلبید.
غمپرک زده همونجا کف زمین نشست که از شانس خوبش چمنهای اون زیر با خشک و تیز بودنشون باسن مبارک پسر رو سوراخ کردن و موجب شدن تو جاش بپره و دستی به ماتحتش بکشه.
گریه داشت؟ چجورم.
بدشانسی پشت بدشانسی، نمراتِ افت کرده، دعوای خانوادگی، کابوس نامادری و حالا هم شکست عشقی. اون مورد آخری از همه بیشتر تو چشم بود و حالِ پسر رو حسابی دگرگون کرده بود.جونگکوک دلش لک زده بود برای اینکه پسرخالش یکبار دیگه ناینای کنان بیاد سمتش، دستشو دور گردنش بندازه و بازم بانی صداش بزنه ولی حس میکرد دیگه هیچوقت قرار نیست این اتفاق تکرار بشه و باید تا آخر عمرش، دقیقاً تا زمانی که از فرط پیری ایزیلایف لازم شده همچنان به دنبال تهیونگ برای بخشیده شدن راه افتاده و تهیونگم به سختی چشمهاشو براش تاب میده.
بهرحال بعید که نبود.
میخواست اینبار لبه ی چاه بشینه و چنان زار بزنه که مُرده های اون زیر از اون دنیا هم لفت بدن که خب وقتی صدای پایی رو اون اطراف شنید گوشهای تیزش تکون ریزی خوردن و وحشتزده برگشت تا به پشتسرش نگاه کنه و انتظار هر کسی رو داشت جز اون شخص پس نفسش برید.
YOU ARE READING
Crush | T.K
Teen Fiction[Completed] همه چی از یه کراشِ ساده شروع شد. جایی که تهیونگ پسرخالهی خبیثِ جونگکوکه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! - عنوان: کراش. - وضعیت: اتمام یافته. - ژانر : کمدی...