𝑩𝒍𝒐𝒐𝒅𝒚 𝒅𝒂𝒏𝒄𝒆(𝑬𝒑6)

16 5 169
                                    

_سلام

پسر سریع از روی صندلی بلند شد و رو به روی مرد وایستاد

+جونگ کوک شی؟!...

مرد معذب پشت سرشو خاروند:خب...نتونستم رئیس و پیدا کنم...

یکساعت بعد

از کلانتری اومدن بیرون و جیمین سریع خودشو به جونگ کوک رسوند و کنارش شروع کرد به راه رفتن:خیلی ازتون ممنونم که وقتتون برا من گذاشتین لطفتونو جبران میکنم

_آه...این چه حرفیه شما همکار منید و از این گذشته فکر نکنم بی توجهی کردن به کسی که کمک خواسته درست و انسانی باشه...

جیمین لبخندی زد و به کفشاش خیره شد:به هر حال زحمت کشیدین بازم ازتون ممنونم

نزدیکی ماشین جئون جونگ کوک رسیده بودن:خب من دیگه برم مراقب خودتون باشید

داشت میرفت که با صدای مرد متوقف شد:کجا دارید میرید؟...

با تعجب بهش نگاه کرد:خونه؟!....

_عا...نه منظورم اینه که...درست نیست این موقع شب تنها برید

بازم با تعجب سری تکون داد:ولی من همیشه این موقع شب تنها میرم خونه...

مرد هوف کلافه ای کشید که پسر بیشتر گیج شد:منظورم...اینه...من...میرسونمتون:))))

••••••••••••••••••••••••••

بلاخره با کلی بحث الان توی ماشین جئون جونگ کوک پسر وزیر نشسته بود و بلاخره بعد از یروز پر جنب و جوش و خسته کننده داشت میرفت خونه اش...

فضای ماشین ساکت بود و طبق معمول این جیمین بود که سکوت میشکست...اون اصلا و ابدا آدم ساکتی نبود...

+عاممم...جونگ کوک شی من یه عذرخواهی به شما بدهکارم...

جونگ کوک که با صدای پسر حواسش و بهش جمع کرده بود با تعجب بهش نگاه کرد:چرا؟!

پسر معذب و شرمنده توی جاش تکونی خورد و به جونگ کوک نگاه کرد:چون دست تنها ولتون کردم...
فلش بک به دو هفته ی پیش

-جیمینا یه درخواست دیگه ام ازت دارم...ببخشید روم نمیشه بهت بگم چون توعم زندگی و کارای دیگتو داری این خودخواهی که....

پسر با مهربونی دست جون هیوک رو گرفت و وسط حرفش پرید:هر کاری باشه انجام میدم سونبه دیگه همچین حرفایی رو نزن ما یه خانواده ایم:)

مرد معذب سرشو انداخت پایین:یادته با جئون جونگ کوک قرار بود روی یه مقاله کار کنیم؟

با کمی مکث سری به تایید تکون داد:اوهوم

-من دیگه دارم میرم ججو و بعد اون فکر نکنم بتونم برگردم سرکار...

آهی کشید:البته سعیمو میکنم

𝓑𝓵𝓸𝓸𝓭𝔂 𝓭𝓪𝓷𝓬𝓮(YOONMIN)Where stories live. Discover now