_استیو.
پیتر از اتاقش داد زد و استیو رفت پیشش._بله سرورم.
پیتر اون رو به داخل کشید و پشتش دید کسی هست یا نه؟.. که نبود.
و در رو بست.
_استیو چقدر میتونم بهت اعتماد کنم؟_آمممممم...
یکم کفر کردو به پیتر گاه کرد که کمی نگران و در عین حال مصمم بود.
_با تمام وجودتون قربان من تمام و کمال در خدمتم._خب عالیه چون یه جورایی داریم به خانواده سلطنتی نارو میزنیم.
و خنده داغونی کرد._چی؟
استیو رنگش پرید._آروم خواهش میکنم استیو من...
پیتر زور زد و...
_الان فقط تو رو دارم.استیو یکم فکر کرد و....
_کسی قراره صدمه ببینه؟_نه نه....قول میدم استیو من هرگز نمیتونم به کسی صدمه بزنم.
_قبوله.
نفسش رو بیرون داد و دست به سینه شد.پیتر نفس عمیقی کشید.
_خب دیشب...
پیتر لبش رو گاز گرفت.
_یه نفر اومد تو قصر.استیو جدی شد...
اون هم چیزی دیده بود.پیتر دستش رو بلند کرد و..... گردنبند مادرش رو نشون داد.
_اون اینو بهم داد..._ولی... نباید اینطور باشه ... یعنی...
استیو نگران شد.
_باید به گارد بگم._نه.
پیتر داد زد.
_نباید بگی... اون بهم کمک کرد و....
آروم شد.
_اون بد نبود.استیو یکم ساکت شد.
_اون تنها بود؟
_نه.... صدای یه نفر اومد که گفت.... استارک بیا پایین یا یه همچین چیزی گفت.
پیتر شل حرف میزد._پیتر منم... یعنی سرورم.
پیتر خندید.
_فکر کنم الان بتونی پیتر صدام کنی،،.... خیلی از سرورم خوشم نمیاد.استیو لبخند زد.
_خب پیتر منم... دیشب یه چیزی دیدم.... یه پری خاص....
یکم فکر کرد.
_دم اون شبیه هیچ کس دیگه ای نبود._باید همون باشه... اونم دمش فرق میکرد بیشتر شبیه... شاخه بود...
_اوه نه اونی که من دیدم اینطور نبود.... از چهرش بگو...
_خب...من....
پیتر پشت گردنش رو مالید.
_صورتش رو ندیدم.
و خنده داغون زد.استیو یکم فکر کرد....
_پیتر فکر کنم بهتره.... یکم تحقیق کنیم... میدونی اعتماد کار، سختیه._موافقم.
پیتر سرش رو انداخت.
اون مطمئن بود اون مرد که اسمش استارک بود شخص خوبی بود....
میتونست حسش کنه.***
پیتر و استیو تو کتاب خونه درحال گشت و گذار بودن که.
_پیتر بیا اینجا.
YOU ARE READING
mermaid avengers
Fanfictionداستان تو سرزمین زیر دریا به اسم آزگارد اتفاق میفته. ماجرا حول محور سه زوج میگرده که نباید با هم باشن. (ماجرا هیچ ربطی به اون کارتون پری دریایی دیزنی نداره... نداشته... و نخواهد داشت.) شیپ ها: thorki ثورکی💛💚 starker استارکر❤❣ stuky استاکی🖤💙 مثل...