درسته بعد از یه غیبت طولانی برگشتم
خوشحال میشم با ووت و نظر دادن خوشحالم کنینلبخندی میزنمو با دور شدن اون ون مشکی دستی تکونمیدمو وارد مدرسه میشم خرامان خرامان
حس خیلی خوبیه دوتا دد داشته باشی که همیشه هواتو دارن و خیلی جذابن
توی دلم ضعیفی از این همه جذابیتشون میرمو لعنتی به ذهنم میفرستمبا نزدیک شدن سان و وویونگ و چانیول و بک بهم لبخندم بزرگتر میشه و بدو بدو سمتشون میرمو و تو بغل میگیرمشون
با حرف سان همه برمیگردیم سمتش
_بیبی موچی اون کارن لعنتی میخاست ترو ببینه و گفت سالن بالا منتظرته
؛یاح گه خورده مادر¥¥
با قرار گرفتن دست چان جلو دهن بک فحشش نیمه تموم میمونه
سری تکون میدم
-باشه پس من میرم ببینم چی میخاد
با سرفهی کل اکیپ متوجه میشم
-و شماهم با من میاین
لبخند کیوتی میزنمو سمت راهرو قدم برمیدارم
پله هارو دوتا یکی بالا میرم با اخر سالن میرسم
با دیدن کارن و اکیپش اخمی میکنمو سمتشون میرم
با قرار گرفتنم جلوش با غروری حرفمیزنم که نشون دهنده جئون بودنمه
چان با بد خلقی شروع کرد به حرف زدن
_خب منتظرم بگی چی میخای از جیمین
وویونگ سری برای تایید حرفچان تکون داد
«رلم شو»
با اعتراف یهویی کارن اوقی میزنمو قیافه چندشی رپ صورتم میاد از حرفش
-توخواب ببینی
رومو ازش میگیرمو تا میخام برگردم مچ دستم بین دستاش قرار میگیره و ضربهی محکمی توی صورتم فرود میاد که پرت زمین میشم
با دیدن وویونگ بک بالا سرم و چان و سان که دارن به خدمت اونا میرسن نگاه میکنم
از جام با کمک بک اینا بلند میشمو سمت سان و چان میرم
-بسه..بریم،نباید ددام بفهمن..خواهش میکنم
«Home»
با ندیدن ددام تو خونه متوجه میشم هنوز برنگشتن پس سمت اتاقشون میرمو خودمو پرت میکنم روتختشون
دلم واسشون تنگ شده بود
بوی تخت ترکیبی از عطر سرد و تلخ دد تهیونگ و عطر تلخ و گرم دد جئون بود
کم کم چشمام گرم خواب میشه و به خواب میرم
«V.JK»
دستکشای غرق به خونمو از دستم در میارمو پرت میرم رو صورت جنازه
بیحس زل میزنم بهش و رو به افرادم میکنم
-قلبشو در بیارین و بفروشین باقی مونده بدنشو به توله شیرام بدین
-جئون وی باید بریم
با صدای جونگکوک نگاهمو بهش میدمو نیشخندی میزنم و با صدای زمزمه واری حرفمیزنم
-بریم جئون
کت سیاه رنگمو تنم میکنمو سمت ماشین هم قدم میشیم باهمطی مسیر حرفی بینمون رد و بدل نشد تا لحظات حرف
-جیمین خونهست الان این خوبه
با حرف جئون سری تکون میدم
-درسته بودنش خوبهبا رسیدنمون به مقصد از ماشین پیاده میشیم و سمت خونه قدم برمیدارم
کارتی از تو جیبم برمیدارمو قفل درو باز میکنم
از موقعی که جیمین ۱۲ ساله شد تموم بادیگاردای تویخونه اخراج شدن به درخاست جئون و تا الان هیچ کس وارد این خونه نشدهبا وارد شدنمون به خونه و ندیدن اثری از جیمین متوجه میشیم باید الان کجا باشه
راه تا اتاقمون طی میکنم و بله
دیدن اون جوجه وسط تخت کینگ سایزمون بهترین نقاشی بود که هردو جئونا هرروز میدیدن و ازش سیر نمیشدن
با باز شدن دکمه های لباسمون و پرت شدنشون پایین تخت دو طرف جیمین قدم برمیداریمو از دو طرح تنشو به خودمو جذب میکنم و بوسهی ملایمی رو گردن و موهاش قرار میدیم
JK'
با دیدن صورت و لباس پفکی بوسیدن اون لبا و پاره کردنشون توی دهنم از دهنم عبور کرد
اون بچه زیادی تایپ هردمون شده بود
با دیدن کبودی زیر چشمش اخمام تو هم میره و صورتشو اروم میچرخونم
با چشمای قرمز شده نگاه به وی میکنم
-یه حرومی دست رو اموالمون بلند کرده تهیونگ
با خم شدنش و دیدن کبودی و متورم شدن رگای گردنش نیشخندی میزنم
-درسته اون پسر زنده نیست
با ول خوردن جیمین تو بغلامون و چرخیدنش سمت تهیونگ و گذاشتن سرش رو سینش و قرار دادن بوتش جلو کینگ سایزم هومی میکشم و بیشتر سمتش میرم و به خودم جذبش میکنم
V"
با دیدن حرکات جئون لیسی به لبم میکشم ارومو دستمو از زیر پیرهن کیوتش رد میکنم تا به نیپلاش برخورد میکنم
نیپلاش زیادی برجسته و درشت بود واسهی یه پسر و وی و کوک عاشق همین نقصای بدنش بودن
دوست دارم امگا کوچولو توی بهش از اون نیپلای درشتش شیر تولید کنه که البته دور از ذهن و دسترس نیست این کار
Jm"
با حس پیچش و مالش چیزی بهم کمکم چشمام باز میشه و با چشیدن اون دوتا بو متوجه اومدن ددیام میشم
سرمو از روی سینه دد تهیونگ برمیدارمو به دستش که زیر لباسمه و در حال مالش دادن نیپلامه خیره میشم
نالهی ریزی خود به خود ازم بیرون میاد که مصادف میشه با بوسیده شدن گردنم از پشت توسط ددی جئون
-د..دی
نگاه خیره ددی وی روم حس پیچشی روتوم اینجا میکنه
-چرا.. اینطوری میکنین
با نوازش چیز خیلیی بزرگی روی بوتم از پشت ناخداگاه بوتمو بهش فشار میدم
با صدای ددی وی که توی گوشم زمزمه میکنمه اون الفاظو تنم به رعشه در میاد
-هیش بیبی بوی ددیات دارن با بیبیشون یه بازی خوب میکنن توام این بازی دوست داری مگه نه؟یه دد بزرگ و دد کوچیکت باهات بازی کنن؟
نالهی بلند تری این دفعه ازم خارج میشه که باعث میشه همزمان هم لباسم و هم شلوارم از تنم در بیاد
با برخورد هوا به تنم بدنم مور مور میشه و به نیپلا بزرگ و سیخ شدم نگاه میکنم و رد نگاهمو به دد وی میدم
-ددی...برام...بخورشون
با خجالت این حرفمو میگمو سرمو خم میکنم سمت ددی جئون
الان میتونستم دیک ددی جئونو که رگاش زده بود بیرونو احساس کنم
دستمو اروم وارد باکسرش میکنم از شدت بزرگ بودنش اب دهنمو تکون میدم و از توی باکسرش میارش بیرون و به بدنم میمالمش از پشت
با خیس شدن و مکیده شدن سر نیپلام توسط ددی وی جیغی ارومی از لذتی که مثل برق وارد بدنم شد میزنم
_________________________
با خجالت وسط هردوشون برهنه دراز میکشمو توی اغوش گرمشون میرم بعد اون بازی
ددی جئون گفتش ابشوروم خالی کرده و من از این خوشحالم و ددی وی از بس نیپلامو مکیده بزرگ و متورم تر از قبل شدن
نمیدونم... ولی من خیلی خوشم از این بازی میاد
با بوسهی ددام رو گردن و قفسه سینه متوجه میشم باید بخوابیم
پس چشمامو کم کم روی هم قرار میدم و بدون حرف دیگهای به خواب میرم

ESTÁS LEYENDO
Metanoia
Fanfictionکیم تهیونگ ملقب به وی جئون جونگ کوک ملقب به جیکی این دوتا اسم به تنهایی قدرت کشتن میلیون ها ادمو دارن وقتی اون دوتا اتفاقی پسریو پیدا کنن و با یه تصمیم یهویی قصد بزرگ کردنشو داشته باشن ولی اون پسر زیادی براشون خاص بود! ...