"My clavicle"

You are a liar.

اول از همه،این چپتر زین تاپه.
—————————-

یه چند ماهی بود که رابطش خیلی با زین خوب پیش نمیرفت
درست تر بخوام بگم،رابطشون تقریبا تموم شده بود

و خب هیچکدوم قدم از قدم برای درست شدن رابطه‌اشون برنمیداشتن

البته لیام واقعا حق داشت که کاری نکنه و حداقل اینطوری با خودش فکرکنه که زین بلاخره یه کاری انجام میده

لیام زینو دوست داشت
هنوز هرشب به شبی که زین بهش پیشنهاد یه رابطه رو داد فکرمیکرد

به روزهای قبلش،زمانایی که دوست بودن ...

این روزا چون با هیچکس حرف نمیزد و حوصله هیچی و هیچکسی رو نداشت،بیشتر فکر میکرد

بیشتر به قبل و بعد رابطش با زین و قبل و بعدِ خودِ زین فکرمیکرد

حرف هاشون ،قول ها،خاطره ها،ناراحتی ها و خوشحالی ها،قهر و اشتی ها و کلا هرچیزی که هردو برای هم ساخته بودن فکرمیکرد

به افکار گذشته ی خودش پوزخندی زد
این که رابطش با زین یه رابطه دووم و موندگاره و هیچقوت قرار نیست از هم جدا بشن

هرچند که زین به لیام راجب جداییشون چیزی نگفته بود اما لیام توی ذهن خودش اون رابطه رو برای خودش تموم کرده بود.

لیام داشت فکرمیکرد، داشت فکر میکرد و هرچی بیشتر میگذشت بهتر میفهمید که از همون اول رابطه ای نبوده !

به حماقت خودش خندید
این که فکر میکرد زین واقعا دوستش داره ولی اینطوری نبود
شاید اوایلش واقعا زین لیامو دوست داشت

لیام دیگه هیچی نمیدونست کلافه شده بود
بعضی وقتا به خودش میگفت ای کاش دوست میموندن

چون حداقل اون موقع لیام،زینِ واقعی رو کنار خودش داشت
اونطوری لیام زینی رو کنار خودش داشت که بهش اهمیت میداد،نگراتش میشد،خوشحالش میکرد،مراقبش بود و دلش رو نمیشکست

لیام دل تنگ بود،دلش برای زین تنگ شده بود
دلش میخواست دوباره زین اونو لیوم صداش کنه و به اغوش بگیرتش
دلش برای بوسه های زین تنگ شده بود
برای موقع هایی که نصفه شب بیرون میرفتن و توی خیابونا میگشتن و مست میکردن و شاد بودن

با خودش فکر کرد که چرا دیگه اون روزا دیگه تکرار نمیشه
دلش میخواست زمانو به عقب برگردونه تا دوباره فقط زینی که بهش اهمیت میداد رو داشته باشه

به گوشیش نگا کرد " July 8 "
امروز دقیقا یک ماه بود که هیچگونه ارتباطی با زین نداشت
و این بیشتر بهش میفهموند که دیگه برای زین اهمیتی نداره