پارت هفدهم

1.1K 211 11
                                    

نامجون و جین درگیر تمیز کردن و تزیین خونه کوک بودن تا بتونن همینجا یه جشن کوچیک بگیرن

نامجون ربان های طلایی رنگ و به دو طرف در وصل کرد به صورتی که در به هیچ عنوان باز نمیشد و اگر هم میشد فرد قطعا توش گیر میکرد

سوکجین کیک و توی فر گذاشت و هر چیزی که برای تزیین نیاز بود و روی اپن قرار داد
نگاهی به دوست پسرش کرد و چشماش از تعجب گشاد شد با فریاد گفت: what the hell are you doiiiiiiiiiiiingggggggg?

نامجون به سمتش چرخید و گفت: ترجمه لطفا

جین اه کلافه ای کشید و گفت: دارم میگم چه غلطی داری میکنییییییییییییی؟

نامجون لبخندی زد و گفت: آها ، الان شد ، خب داشتم در و تزیین میکردم که وقتی تهیونگ میاد خوشحال شه و با چاقو ببرتش

جین محکم به پیشونیش کوبید و گفت: مگه داری تیمارستان افتتاح می‌کنی ، بعدشم جونگ کوک هنوز نیومده ، اول اون میاد بعد تهیونگ

نامجون نگاه متفکرانه ای کرد و گفت: نمیشه با هم بیان که من این ربان ها رو پاره نکنم؟

سوکجین نفس عمیقی کشید و گفت: ببین ، عزیزم ، نصف وسایل و رفته بخره اگه نیاد تو که نمیشه ، بعدش هم اون در اصلا باز نمیشه

نامجون نگاهی به در کرد و گفت: لعنتی باید عقب تر چسب میزدم

سوکجین که کاری جز لبخند زدن نمی‌تونست بکنه گفت: نمی‌خواد در و تزیین کنی ، برو سراغ جاهای دیگه

نامجون هومی کرد و همه ربان ها رو کند
سوکجین آهی کشید و به سمت کارای خودش رفت

چند دقیقه بعد نامجون از اتاق جونگ کوک بیرون اومد
روی دماغش یه تیکه چسب مونده بود و یه ساعدش ربان بود و تو آستین دست دیگش یه گل رز که برگش یکم سیاه شده بود

سوکجین با تعجب نگاهش کرد و گفت: چیکار کردی؟

نامجون با ذوق کیوتی گفت: بیا نگاه کن

سوکجین پشت سرش رفت و خودش و امیدوار کرد که اتفاق بدی نیوفتاده

وارد اتاق شد سه تا شاخه رز نزدیک پنجره بود
به پرده ربان های نقره ای وصل کرده بود که خیلی زیبا شده بود
لبه پنجره یکم گلبرگ ریخته بود و بالای تخت و با ربان هایی که بین شیار های چوبی پیچیده بودن تزیین کرده بود

دو تا چراغ خواب بزرگ دو طرف تخت بود و به تنهایی نور خوب و رمانتیکی به اتاق میدادن

سوکجین که محو اتاق شده بود گفت: این محشره

نامجون لبخند زد و گفت: واقعا قشنگه؟

جین به سمتش چرخید و گفت: واقعا میگم خیلی خوب شده مخصوصا چراغ خواب ها

نامجون لبخندی زد و گفت: برای خودمون هم همچین کاری میکنم

جین خنده آرومی کرد و گفت: بیا بریم یکم کیک برای خودمون برداشتم





kookv mistakes [ Completed ]Where stories live. Discover now