_هیونگ... هیونگگگ... پارک جیهیوننننن حواست به منهههه؟
+ه..ها؟ آ... آره مینی بگو میشنوم.
چشممو به سختی از پسر جذابی که درست روبروم بگو بخند میکرد گرفتم و برگشتم به واقعیت. تقریبا بیشتر حرفای جیمینو نشنیدم.
_برو گمشو همونجایی که حواست بود.
گفت و قطع کرد.هووف حالا باید منت اینم بکشم.
**************
جیهیون بلند شد بره خوابگاه یهو با دیدن دوباره اون پسر جذاب پوزخندی رو صورتش نشست.
+جئون جونگ کوک وقتشه با پارک جیهیون اشنا شی.
موهای خرمایی رنگشو مرتب کرد و چهره معصومی به خودش گرفت. داشت از کنار پسر رد میشد که تنه ارومی بهش زد و به طور نمایشی خودشو پخش زمین کرد.
شونشو گرفت و اخی گفت. سرشو بالا اورد و از جلب توجه پسر که خیالش راحت شد به نقشش ادامه داد:+وای ت...تروخدا ببخشید اصلا حواسم نبود، جلومو ندیدم.
×اشکالی نداره... خوبی؟
+عا..عاه خوبم خوبم.
گفت و دستشو که تا الان باهاش شونه به ظاهر اسیب دیدشو ماساژ میداد پشت گردنش کشید و سرشو پایین انداخت و ساکت موند تا واکنش پسرو ببینه.
یجورایی از خودش و جذابیتش مطمئن بود. اعتماد به نفس بالایی داشت که میتونه جونگ کوکو مجذوب خودش کنه. تو مدرسه قبلیشم چشم خیلیا روش بود، چه دختر چه پسر؛ به دخترا که تمایل نداشت، با پسرام جز لاس زدن کار دیگه ای نتونسته بود بکنه چون یه مانع بزرگ داشت، اونم دونسنگ سمجش بود.
×آممم.. ما تاحالا همو دیدیم؟ به نظر جدید میای.
+ راستش... امروز رسیدم اینجا و کسی رو نمیشناسم...
اخر جملش رو اروم و تاثیر گذار گفت و چشماشو ازش گرفت و به نوک کفشش خیره شد.
زمزمه ارومشو شنید که میگفت کیوت!
میدونست، تقریبا مطمئن بود پسرایی مثل اون تایپشون معصوم و خجالتیه. اگه اون دوسداشت میتونست براش هم معصوم باشه هم خجالتی. پوزخند شیطانی که میومد تا رو لباش ظاهر بشه رو مهار کرد و اروم سرشو بلند کرد. تا خواست چیزی بگه دید که با دوستاش خداحافظی کرد و سمتش چرخید.×خب پاپی کوچولو... اسمت چیه؟
+پاپی؟
×اهوم. نکنه میخوای بگی شبیهش نیستی؟
گفت و با لبخند معنی داری پسر روبروشو برانداز کرد.جی هیون باز نگاهشو دزدید و به ظاهر بحثو عوض کرد.
+من پارک جیهیون هستم و شما ؟
جونگ کوک دست جیهیونو محکم گرفت:
×جئون جونگ کوک؛ ازین به بعد بیشتر میبینیم پس سعی کن حواستو جمع کنی.