part5🥀

55 17 6
                                    

جیمین روی صندلی توی حیاط نشسته بود و پاهاشو تکون میداد

_چه کفشای خوشگلی

+تمین بهم میگه مثل دقلکایی

جونگ کوک با لبخند ابرویی بالا انداخت و گفت:لطف کرده

جیمین اخم ریزی کرد و گفت:اینجوری بهم لبخند نزن

_چرا که نه؟

جیمین دستاشو توی جیب شلوارش برد

+چون من نمیدونم معنیش چیه

_این سلیقه ی عجیب و غریبتو از کجا آوردی؟

جیمین حق به جانب جواب داد:منظورت از این حرف چیه؟

_ نمیتونی از اطراف اینجا الهام گرفته باشی

+چرا نه؟

_چون اینجا از اونجور جاهاییه که مردم وقتی از زندگی خسته میشن میان ....
مردم اینجا باور دادن که هیجان...یه تابلوی جدید"خواهشا سکوت را رعایت کنید"ه که توی کتابخونه میزارن

جیمینه به مثال های جونگ کوک با صدای بلند خندید

جونگ کوک صداش رو بالا برد و با اشتیاق داد زد: باید اون بیرون باشی..
و ادعا کنی که دنیا مال توه
مردم اینجا اینجوری که وقتی میری بیرون به همه نشون بده دنیا مال توه...
و کفشای دقلکی تو به مردهای حُقه باز نشون بده

جیمین خندید و با صدای بلندی گفت:من زندگی مو دوست دارم

_تو همه چیو دوست داری

+دوست داری شبیه بقیه پسرایی باشم که میشناسی؟.‌‌...مثل پسرایی که میرن لندن تا با دخترایی به اسم الیزابت ازدواج کنن و از این حقیقت که ۵ساله با منشیش رابطه داره چشم پوشی کنه..با اینکه هر چند هفته یه با باهم سکس دارن ...و توی مهمونیا از همسرشون گله میکنن با اینکه میدونن
ترکشون نمیکنه چون از خرجی دادن میترسن...
میدونی کلی زن طلاق گرفته توی کافه هست

جونگ کوک با اخم ریزی گفت:چطور کارت به اون کافه کشیده شد؟

+ترینا دوستم باهام شرط بست نمیتونی توی۲۴ساعت کار پیدا کنی...

جونگ کوک وسط حرفش پرید و گفت:و ۲سال اونجا موندگار شدی...خسته نباشی کارت عالی بود

+قرار بود در بیام...من یه خونه توی فرانسه داشتم میخواستم برم درس بخونم

_چی میخواستی بخونی؟

جیمین زیر چشمی نگاش کرد و با لبخند گفت
+مُد فشن

_چرا نرفتی؟

جیمین مکثی کرد نمیدونست چی باید بگه..آخه خودشم دلیل اصلیشو نمیدونست..

_میدونی وقتی نگات میکنم چی میبینم؟

جیمین با قیافه توی هم گفت
+نگو یه آدم با قابلیت

ME before YOU🥀Where stories live. Discover now