𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋19

494 119 196
                                    

در حالی که بطری مشروب محبوبش رو سر میکشید، خودش رو آروم روی دیوار میکشید و سمت اتاق مورد نظرش حرکت کرد. با رسیدن به در چوبی و دو بار کوبیدن به در، صدای متعجب فلیکس بلند شد.
هیونجین تو اینجا چیکار میکنی؟
هیونجین در حالی که موهای بلندش رو از جلوی صورتش عقب میداد، خمار زمزمه کرد:
تو خیلی خوش شانسی...

فلیکس که پشت در پنهون شده بود، بیرون اومد و هیونجین تونست بالاتنه سفید و برهنه فلیکس رو ببینه.
_هی خیلی خوشگلی...
و نرم خندید.
_از چه نظر خوش شانسم؟
هیونجین بغ کرد:
مینهو این اتاق رو بهت داده. این اتاق، بهترین نما رو به ماه داره.
فلیکس چند لحظه به هیونجین خیره شد و در نهایت خندید:
به منظره اتاقم حسودی کردی؟

هیونجین کنار دیوار روی زمین نشست:
چه فایده؟ هیچکس زیبایی اون گردالوی سفید رو درک نمیکنه.
از نظر فلیکس، هیونجین مست به شدت بامزه بود و اون رو به خنده وا میداشت.
_میخوای بیای از اتاق من به اون گردالوی سفید نگاه کنی و بعد، بهم بگی چرا انقدر دوسش داری.
هیونجین لبخند پررنگی زد:
واقعا میتونم بیام؟ اذیت نمیشی؟
فلیکس گرم شدن تمام وجودش رو حس کرد و بعد، لبخندش لرزون شد:
بـ... بیا...

لبخند پررنگ هیونجین، با قلبش یه کارایی میکرد که باعث میشد فلیکس تمام تجربه­‌های تلخ گذشته رو فراموش کنه و یه مرد رو به اتاقش دعوت کنه.
با صدای کشیده شدن تختش، سمت هیونجین چرخید:
چیکار میکنی؟
_باورم نمیشه، اتاق تو... بهترین ویو رو داره و تو... اصلا ازش استفاده نمیکنی. چطور میتونی تختتو جوری بذاری که شبا ماه رو نبینی؟
_خب قراره تو بهم راجع به زیبایی اون گردالوی سفید بگی تا من ازش استفاده کنم دیگه...
_نوچ... تو نمیتونی درکش کنی.

هیونجین گفت و روی تخت نشست؛ اینجوری به طور کامل میتونست ماه عزیزش رو ببینه.
_تو بگو منم سعی میکنم درکش کنم.
هیونجین جرعه دیگه­‌ای از شرابش نوشید و سمت فلیکس گرفت:
اگه از دهنی خوردن بدت نمیاد، میتونی باهام شریک شی.
فلیکس بطری مشروب رو گرفت و منتظر جملات هیونجین شد.
_خب؟
هیونجین در حالی که به شونه فلیکس تکیه میداد، زمزمه کرد:
وقتی مدرسه میرفتیم، مینهو یه افسانه رو برام تعریف کرد. اینجوری بود که بجز وقتی که ماه کامله، گرگ­‌ها میتونن به انسان تبدیل بشن و به دودسته آلفا و امگا تقسیم میشن.

فلیکس از شنیدن داستان تخیلی هیونجین، ابرویی بالا انداخت و در سکوت منتظر ادامه حرفش شد.
_امگاها هر وقت که ماه کامل میشه، به لونا یا خدای ماه التماس میکنن که آلفای مناسبشون رو بهشون بده و آلفاها، همون روز تو جنگل قدم میزنن تا رایحه جفتشون رو استشمام کنن.
_یه آلفا فقط میتونه رایحه امگای خودش رو استشمام کنه؟
فلیکس پرسید و هیونجین سر تکون داد:
این یه جور مثل زوج مقدر شدس.

هیونجین سری تکون داد و ادامه داد:
آلفا نمیتونه با هر امگایی تحریک شه و امگا، تنها توسط الفاش لمس میشه. این خیلی قوی تر از رابطه آدماس.
هیونجین ریز ریز خندید و پلک بست:
بهت گفتم مینهو یه پرسش نامه آماده کرده بود و با جواب دادن بهش، میتونستی بفهمی آلفایی یا امگا؟
فلیکس لبخند زد... خوب بود که هیونجین، مینهو رو داشت.
_تو الفا شدی؟

𝖳𝗈𝗌𝗄𝖺(𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈,𝖧𝗒𝗎𝗇𝗅𝗂𝗑)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora