part 8

191 73 54
                                    

𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮
𝓛𝓸𝓿𝓮𝓻2
سرمو از رو میز برداشتم
چشمام از خیره شدن زیاد به صفحه مانیتور درد گرفته بود
گوشیمو روشن کردم
ساعت ۹ و نیم بود و هنوز از تهیونگ خبری نبود

طی این دو هفته که گذشت این پنجمین بار بود به شرکت سر میزدم

روزایی که تهیونگ مسئولیت اصلی به قول اون چان عوضیو داشت و باهم سر قرار های کاری میرفتن
مجبور بودم بیام شرکتو کارارو جلو بندازم

خیلی وقت بود حوصله هیچ مسئولیتی مخصوصا کارای مهم و کلیدی شرکتو هم کلام شدن با سرمایه گذار ها و بررسی پروژه ها رو نداشتم

برای همین اکثر روزا وقتی نه من میومدم نه تهیونگ، سونگ ایل جایگزینمون بود

اونقدر زرنگ و باهوشه که راحت از پس هر کار سخت و آسونی برمیاد و خوبیش اینه تا الان قابل اعتماد بوده و با کمک هاش واقعا به پیشرفت شرکت کمک کرده

در اتاق به صدا در اومد
-بیا تو"

نامجون وارد شد
-خسته شدی؟"

کاغذای رو میزمو جمع و جور کردمو طرفش گرفتم
-نه خوبم،
اینا تموم شد."

نامجون کاغذارو گرفت و سر سری نگاه کرد

-نمیخوای چک کنی؟"

-نه میدونم درسته،
پاشو بریم، من میرسونمت خونه
تایم کاری تموم شده"

-ماشین آوردم، یکم دیگه راه میوفتم،"

-باشه
فردا میای؟"

-شاید.."

-پس فعلا
مواظب خودت باش"

- تو هم"

از اتاق خارج شد و بلافاصله سونگ از بغلش رد شد

-جونگکوک پرونده هارو میزارم رو میزت امشب که دیره فردا برات توضیح میدم "

-داری میری؟"

-آره امروز یه قرار مهم دارم"

-کی هست اینقدر خوشبخته دل نابغمونو برده؟"

شیطون نگاه کرد خندید و چشمک زد
-خیلی از من زرنگتره"

خندیدم
-برو خوش بگذره فردا میبینمت
بچه ها همه رفتن؟"

-اره
فعلا جئون"

براش دست تکون دادم
برگشتم پشت میزم
پوشه های رو میزو باز کردم نگاه کلی بهش انداختم
گوشیمو برداشتم شماره تهیونگو بگیرم
در دسترس نبود

کم کم داشتم نگران میشدم
الان نزدیک سه ساعته که نه تهیونگ نه چان هیچ خبری از خودشون نرسوندن

پشت پنجره ایستادم
از نگاه کردن به شهر از این فاصله و ارتفاع هیچوقت خسته نمیشم

توجهم به صدای باز و بسته شدن در های سالن بیرون جلب شد

𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒓 𝒉𝒂𝒕𝒆Where stories live. Discover now