𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮
𝓛𝓸𝓿𝓮𝓻2
سرمو از رو میز برداشتم
چشمام از خیره شدن زیاد به صفحه مانیتور درد گرفته بود
گوشیمو روشن کردم
ساعت ۹ و نیم بود و هنوز از تهیونگ خبری نبودطی این دو هفته که گذشت این پنجمین بار بود به شرکت سر میزدم
روزایی که تهیونگ مسئولیت اصلی به قول اون چان عوضیو داشت و باهم سر قرار های کاری میرفتن
مجبور بودم بیام شرکتو کارارو جلو بندازمخیلی وقت بود حوصله هیچ مسئولیتی مخصوصا کارای مهم و کلیدی شرکتو هم کلام شدن با سرمایه گذار ها و بررسی پروژه ها رو نداشتم
برای همین اکثر روزا وقتی نه من میومدم نه تهیونگ، سونگ ایل جایگزینمون بود
اونقدر زرنگ و باهوشه که راحت از پس هر کار سخت و آسونی برمیاد و خوبیش اینه تا الان قابل اعتماد بوده و با کمک هاش واقعا به پیشرفت شرکت کمک کرده
در اتاق به صدا در اومد
-بیا تو"نامجون وارد شد
-خسته شدی؟"کاغذای رو میزمو جمع و جور کردمو طرفش گرفتم
-نه خوبم،
اینا تموم شد."نامجون کاغذارو گرفت و سر سری نگاه کرد
-نمیخوای چک کنی؟"
-نه میدونم درسته،
پاشو بریم، من میرسونمت خونه
تایم کاری تموم شده"-ماشین آوردم، یکم دیگه راه میوفتم،"
-باشه
فردا میای؟"-شاید.."
-پس فعلا
مواظب خودت باش"- تو هم"
از اتاق خارج شد و بلافاصله سونگ از بغلش رد شد
-جونگکوک پرونده هارو میزارم رو میزت امشب که دیره فردا برات توضیح میدم "
-داری میری؟"
-آره امروز یه قرار مهم دارم"
-کی هست اینقدر خوشبخته دل نابغمونو برده؟"
شیطون نگاه کرد خندید و چشمک زد
-خیلی از من زرنگتره"خندیدم
-برو خوش بگذره فردا میبینمت
بچه ها همه رفتن؟"-اره
فعلا جئون"براش دست تکون دادم
برگشتم پشت میزم
پوشه های رو میزو باز کردم نگاه کلی بهش انداختم
گوشیمو برداشتم شماره تهیونگو بگیرم
در دسترس نبودکم کم داشتم نگران میشدم
الان نزدیک سه ساعته که نه تهیونگ نه چان هیچ خبری از خودشون نرسوندنپشت پنجره ایستادم
از نگاه کردن به شهر از این فاصله و ارتفاع هیچوقت خسته نمیشمتوجهم به صدای باز و بسته شدن در های سالن بیرون جلب شد
YOU ARE READING
𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒓 𝒉𝒂𝒕𝒆
Fanfiction⛓️بوی عطر تلخ... ⛓️دود های سیگار... ⛓️خاطرات خاک گرفته... ⛓️قلب های منجمد... ... -روزی که دلت برام تنگ شد، روبهروی آیینه بایست، و ایستاده برای غرورت کف بزن...! 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥...