part 9

252 76 182
                                    

𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮

𝓛𝓸𝓿𝓮𝓻1

بطری آبی که بغلش روی زمین گذاشته بودو برداشتم،

سرشو باز کردمو گرفتم سمتش:

-خوبی؟"

بطریو پس زد،

روشو برگردوند و صدا دار نفس کشید...

-عالیم.!"

-کاری باهات داشتن؟"

خندید...

به شرکت اشاره کرد:

-سالمه آقای رئیس
میتونی بری ببینی!!"

صداش آروم شد،

اما یه طوری گفت به گوش رسید...

-بیخود نقش آدمای نگرانو بازی نکن!"

-ولی الان از تو پرسیدم.؟!"

نگاه کوتاهی کرد،

بلند شد تا بره..،

کلافه سرمو برگردوندم...
هنوز حرفم تموم نشده،!

بلند شدم و بلافاصله مچ دستشو گرفتم و کشیدم عقب،

به خاطر فشار پایینش
کاملا سبک به عقب پرت شد،

قبل افتادنش با دو دست گرفتمش...

حالا تو بغلم بود!
رخ به رخ.!
با فاصله کمتر از دوسانت،
و در حالی که دستام دوتا بازوهاشو گرفته بود.!!

چشمامو بستم،
چشماشو بست،

دو ثانیه زندگی کردیم...
و برگشتیم به خودمون...

بلافاصله جدا شد و ولش کردم،

تو اون فاصله متوجه زخم گوشه سرش شدم!

دستمو کشیدم رو زخمش،
چشماشو از درد بست..

-این زخم ماله چیه؟"

دستشو رو سرش گذاشت:

-مهم نیست..

اگه خیلی اینجا کار داری با نامجون برم خونه؟"

کلافه نفس کشیدم،
به پشت سرم نگاه کردم:

-کاری ندارم
سوار شو.."

به ماشین اشاره کردم،
سرد نگاه کردو رفت.

سمت نامجون حرکت کردم،
با چند نفری درحال صحبت بود...
با دیدنم، بحثو خاتمه داد و سمتم اومد.!

-چیشد؟"

خندیدم،

-میشناسیش که؟!
الان فقط دوست داره از جواب دادن فرار کنه و تیکه بندازه!"

نامجون سرسو تکون داد..:

-تا سرحد مرگ ترسوندنش!
تو بودی چیکار میکردی؟"

سرمو تکون دادم،

-نمیدونم"

به نامجون نگاه کردم:

𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒓 𝒉𝒂𝒕𝒆Where stories live. Discover now