𝓵𝓸𝓿𝓮 𝓸𝓻 𝓱𝓪𝓽𝓮
𝓛𝓸𝓿𝓮𝓻1
بطری آبی که بغلش روی زمین گذاشته بودو برداشتم،
سرشو باز کردمو گرفتم سمتش:
-خوبی؟"
بطریو پس زد،
روشو برگردوند و صدا دار نفس کشید...
-عالیم.!"
-کاری باهات داشتن؟"
خندید...
به شرکت اشاره کرد:
-سالمه آقای رئیس
میتونی بری ببینی!!"صداش آروم شد،
اما یه طوری گفت به گوش رسید...
-بیخود نقش آدمای نگرانو بازی نکن!"
-ولی الان از تو پرسیدم.؟!"
نگاه کوتاهی کرد،
بلند شد تا بره..،
کلافه سرمو برگردوندم...
هنوز حرفم تموم نشده،!بلند شدم و بلافاصله مچ دستشو گرفتم و کشیدم عقب،
به خاطر فشار پایینش
کاملا سبک به عقب پرت شد،قبل افتادنش با دو دست گرفتمش...
حالا تو بغلم بود!
رخ به رخ.!
با فاصله کمتر از دوسانت،
و در حالی که دستام دوتا بازوهاشو گرفته بود.!!چشمامو بستم،
چشماشو بست،دو ثانیه زندگی کردیم...
و برگشتیم به خودمون...بلافاصله جدا شد و ولش کردم،
تو اون فاصله متوجه زخم گوشه سرش شدم!
دستمو کشیدم رو زخمش،
چشماشو از درد بست..-این زخم ماله چیه؟"
دستشو رو سرش گذاشت:
-مهم نیست..
اگه خیلی اینجا کار داری با نامجون برم خونه؟"
کلافه نفس کشیدم،
به پشت سرم نگاه کردم:-کاری ندارم
سوار شو.."به ماشین اشاره کردم،
سرد نگاه کردو رفت.سمت نامجون حرکت کردم،
با چند نفری درحال صحبت بود...
با دیدنم، بحثو خاتمه داد و سمتم اومد.!-چیشد؟"
خندیدم،
-میشناسیش که؟!
الان فقط دوست داره از جواب دادن فرار کنه و تیکه بندازه!"نامجون سرسو تکون داد..:
-تا سرحد مرگ ترسوندنش!
تو بودی چیکار میکردی؟"سرمو تکون دادم،
-نمیدونم"
به نامجون نگاه کردم:
YOU ARE READING
𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒓 𝒉𝒂𝒕𝒆
Fanfiction⛓️بوی عطر تلخ... ⛓️دود های سیگار... ⛓️خاطرات خاک گرفته... ⛓️قلب های منجمد... ... -روزی که دلت برام تنگ شد، روبهروی آیینه بایست، و ایستاده برای غرورت کف بزن...! 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥...